نقطه ... ته خط

حضور هیچ کس در زندگی اتفاقی نیست... حکمتی دارد...

نقطه ... ته خط

حضور هیچ کس در زندگی اتفاقی نیست... حکمتی دارد...

مادری که باید عین بچه ها ازش مراقبت کرد...

- مامانت مریضه نه حرفهاش رو جدی بگیر نه رفتارش رو....

تا کی باید با همین جمله خودم رو آروم کنم؟

مادر، بچه ای ست که بچه تر از همه داره برای ما مادری می کنه...

من این مادر رو انتخاب نکردم...



تلخی ها همیشه هست باید سعی کنیم شیرینی بسازیم.

دو روز تعطیلی  تلخی که با خاطره  ای خوش تمام شد.

رودخانه  شهربالاخره رنگ آب رو به خودش دید.

متنفرم از خط فکر بعضیا

از آدمها اسطوره تقدیس نسازیم.

طرف اینقدر تغییر کرده که پای مداحی فلان مداح میره می شنینه.

اینقدر انسانها رو قدیس نکنیم.


خونه کی آرام خواهد شد؟

جهنمی به نام خونه.......

زندگی ای که به گندترین حالت ممکن داره میگذره....

آبنبات چوبی ردپای بچگیهام

در اولین فرصت برای خودم آبنبات چوبی می خرم...

به یاد بچگی هام..

عقلم راضی نمیشه...چیکارش کنم؟

بعد از 12 سال...می تونم ببینمت  اگر بخوام...فقط باید عقلمو راضی کنم...

خودم خودم رو دوست داره

من به شدت خودم رو دوست دارم اگرچه چندان نشون نمیدم . دوست داشتن من به شکلی اساسی صورت گرفته ....به هزاران دلیل محکم و منطقی من خودم رو دوست دارم.

فدای سرم

جای مامان و دختر به خوبی عوض شده و این رو مادر هرگز نمیتونه بفهمه.

بابت این قضیه احساس بدی پیدا می کنم.

دیشب هم زنگ زد و طبق معمول غر و نق و...

برای چند ساعتی حالم بد بود ولی با یه حرکت به این حال بد خاتمه دادم...به درک هر چی که میگه و هر جور که هست...فدای سرم..

نکته یابی

دخترک سریال پاستا:

تحت هر شرایطی تلاشش رو ادامه داد و مستقل بودن خودش رو برای پیشرفت نشون داد.

کودک درونش فعال بود

همزاد پنداری..

هیچ وقت سریال پاستا رو فراموش نمی کنم.


دلسوزی بدون درک

مادر: دخترم خیلی شکسته شدی..اینقدر کار نکن...

دختر: فکر کردی به خاطر کار شکسته شدم؟


امان از دلسوزیهایی که هیچ درکی توش نیست...

حرف راست رو از بچه ها باید شنید

ببخشید از بیمارستان....تماس می گیرم.

-اون طرف(بچه کوچولو): مامانم رفته دستشویی..الان میاد..

خاطره یه نفر دیگه

یونی بودم وقته خالی داشتم رفتم سر کلاس اخلاق اسلامی توی اون یکی دانشکدمون مهمان نشستم که استاده گفت شما که نیشت بازه پاشو برو تخته رو پاک کن ,
منم گفتم نمیرم استاد!!! گفت یعنی چی؟چرا نمیری؟میگم پاشو تخته رو پاک کن منم خیلی جدی بلند شدم گفتم :دوس ندارم بچه ها قهرمان کلاسشون رو تو این صحنه ببینن !!! بچه ها زدن زیر خنده.... رفتم پای تخته اونو پاک کنم،

اومد تلافی کنه گفت خوشگل پسر از این لباس ها که تنته مردونه ش هم هست؟؟؟ منم خیلی ریلکس گفتم استاد اگه واسه شوهرتون میخواید سایزش تموم شده !!! دوباره کلاس ترکید از خنده و برگشت گفت خوشمزه حالا خودت حذف میکنی یا من حذفت کنم؟؟؟ منم دوباره جدی گفتم واسه یه قهرمان هیچ فرقی نمیکنه استاد!!! حسابی قاطی کرد رفت سمت لیست گفت اسمت چیه بلبل زبون؟؟؟ منم گفتم کوچیکه شما امید هستم استاد لیست رو نگاه کرد گفت امیده چی؟؟؟ منم خیلی جدی صدامو کشیدم گفتم امـــیــــــــــــــــــــده جـــهــان !!! به جان خودم کلاس منفجر شد ,ماژیکشو پرت کرد جاخالی دادم از بالا سرم رد شد و دویدم در کلاس و بستم فرار کردم.!!! البته بیاد دانشکده ما درس ارائه بده بدبختم قیافمو بشناسه,آخه بچه ها بعدش گفته بودن من واسه اون دانشگاه نبودم !!!


منبع:یادم نیست

اسامی عجیب قدیم..

اسامی افرادی که الان شاید بالای 80 سالشون باشه بعضا عجیبه مثلا

خداشکر، طوطی، اصلی،طوفان...

نخستین نگاه...

http://s8.picofile.com/file/8302214068/Sound_clip_81.mp4.html

شرح حال بعضی وقتا برای بعضیا..

http://s8.picofile.com/file/8302213618/02_Ali_Abdolmaleki_Vaysa.mp3.html

روزگار دردآور

روزهای جهنمی دوباره شروع شد...

هیچ نمیخوام زنده باشم...


کاش به جای بهانه آوردن شجاعت می آوردی...

واسه باز کردن من از سرت نیازی نبود که بخوای حرف از تعهد کتبی و...بیاری..شجاعت به خرج می دادی و می گفتی که نمیخوای منو...


فرهنگ مصرف آدامس

خواهشا فرهنگ استفاده از آدامس رو در خودمون تقویت کنیم....اینکه بعضیا آدامسشون رو هر جا که دلشون خواست اعم از کف زمین، کف صندلی اتوبوس یا چارچوب در و...میندازن واقعا شرم آوره...توی این گرما این آدامس چقدر کششششش میاد..

عین آدامس

-چرا با آدمهای اطرافت اینقدر بداخلاقی؟ اگه همه برن تنها می شی...

-تو که می مونی

-اره چون من عین آدامس بهت چسبیدم ...

-تا اخر عین یه آدمس بهم بچسب...