نقطه ... ته خط

حضور هیچ کس در زندگی اتفاقی نیست... حکمتی دارد...

نقطه ... ته خط

حضور هیچ کس در زندگی اتفاقی نیست... حکمتی دارد...

رونوشت به سمیه

یدونه خواهرم...

فردا شب آخرین شب قبل کنکورت هست...

می‌دونم خیلی استرس داری ولی اصلا نگران نباش..

تو به خودت و من ثابت کردی که همین الان هم قهرمان زندگیت هستی...

با وجود شرایط نامناسب خونه، کارهای خونه، بی توجهی ها و تنش های شدید...نه تنها درس خواندن رو کنار نگذاشتی بلکه همچنان کلاس زبانت رو ادامه دادی و این یعنی جنگجو....یعنی قوی...

من بهت افتخار می کنم ...همین الان بهت افتخار می کنم...

اصلا نتیجه کنکور اینقدر مهم نیست که تلاشت برام مهم هست...

فقط نوشتم که بمونه وگرنه غصه اصلا نداره

از زمانیکه برگشتم خونه، دو تجربه کاری ناموفق داشتم...که بابت یکیش بسیار خوشحالم که آمدم بیرون...مطب دندانپزشکی که دستیار و منشی بودم...

و خوشحالم که الان درین شغل خاصم هستم...



یک سال ازون تلخ گذشت....

سال گذشته تقریبا همین روزها بود که از شرکت باسلام اخراج شدم...

اونم به محض اتمام یک پروژه سنگین و دقت تمام در اون...

به بی رحمی تمام ...

اگرچه خداحافظی از من با کادوی تندیس همراه بود، اگرچه سال جدید به یادم بودند و کارت تبریک فرستادند، اگرچه تا یک ماه بعد اخراجم حقوق و مزایام واریز شد.....اگرچه چندماه بعدش پیغام فرستادن که نیرو میخوان....

ولی ولی هنوز درد ناشی از ظلم و ناحقی شون، عذابم میده...که به هیچ عنوان دلم نمیخواد برگردم...

اگرچه حقوقش عالیه و مزایاش عالی و محیطش بسیار پویاست.....


و اون روز خواهرم تنها کسی بود که به جای من بغضش ترکید و ناخودآگاه بغلم کرد...چون دیده بود زحماتم رو.....


و در یک کلام امان از مدیر منابع انسانی بی سواد...مدیر بی عرضه و حسود...


خلوت با خود....گاهی واجبه

دیروز اگرچه مغزم از عمق وجود درد می کرد ولی اینکه کامل با خودم خلوت کرده بودم احساس آرامش عمیق داشتم...با ترس هام، با خشمهام و....روبرو شدم و خلاصه هی فکر کردم هی نوشتم ...

تا اینکه بالاخره کمی سبک شدم و راحت...


آخه منو چه به پایان سریال....

فیلم گرگ و میش شاید جزو فیلمهای جذابم بود و جذابتر اینکه از پایانش اگرچه مزخرف بود ولی انگار خیالم راحت شد، یعنی انگار با یه پایان خوب تموم شد...طوری ازین پایان خرسندم که انگار تمام فیلم‌هایی که پیش ازین دیده بودم پایان تلخ داشتند....