نقطه ... ته خط

حضور هیچ کس در زندگی اتفاقی نیست... حکمتی دارد...

نقطه ... ته خط

حضور هیچ کس در زندگی اتفاقی نیست... حکمتی دارد...

چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است

خیلیا میگن خوش به حالت عجب داداشی داری.......... اینقد برخوردش با ما خوبه؟ اینقد برامون وقت میذاره؟ اینقد مهربونه؟

....

فقط بهشون لبخند میزنم و توی دلم میگم : خوش به  حال شما همچین دوستی دارید. متاسفانه از داداش فقط اسمش رو من هست.

تمام وقتش با دیگرانه. تمام صحبتش و ما فقط چون در یه خانواده هستیم با هم هستیم.

آهای داداشا ! کمی بیشتر به خواهراتون توجه کنید. کمی بیشتر براشون مایه بذارید.


خانه به دوش


این روزا بین قم و تهران رفت و آمد می کنم. سخته ولی بهتر ازین هست که شب رو پانسیون باشم. پانسیونی که اصلا شرایط مناسبی برای آسایش و آرامش نداره.

باز خوبه قطار سریع السیر راه آفتاده . با قطار میام و با قطار هم برمیگردم.

فقط خدا کنه این همه زحمت نتیجه مثبت بده. و عاقبت بخیر و موفق بشیم.

به شدت کم خوابم. ولی خوشحالم که شب ها میرم پیش والدینم و فرصتی دارم برای بودن با آنها.

الهی سایه پدر و مادر ها همیشه بالای سر بچه هاشون باشه.


نصف تعطیلات گذشت...

تقریبا از 28 اسفند تا دیروز یعنی 9 فروردین همش مهمون داشتیم. اصلا یه وضعی بود. مهمونداری بدجور خسته م کرده . اصلا نفهمیدم تعطیلات چطوری گذشت.

این روزا مدام به قرارهایی که با خودم گذاشته بودم فکر می کنم اینکه هیچ کدومشون رو یادم نیست.

دوباره باید بنویسم شون...

امسال عید درست بود مهمون زیاد بود ولی جزو بهترین عید ها بود چون دایی هام همه شون توی عید پیش ما بودند و تقریبا همه دور هم جمع بودیم. امیدوارم این گرمی و صمیمیت نشونه خوبی برای شروع یه سال جدید باشه.