نقطه ... ته خط

حضور هیچ کس در زندگی اتفاقی نیست... حکمتی دارد...

نقطه ... ته خط

حضور هیچ کس در زندگی اتفاقی نیست... حکمتی دارد...

اینم یه راهه...برای جذب خوبیها

نیت امروز...

نیت کردم هر کار خیری انجام میدم هدیه کنم به یه بزرگواری...

چقدر موثری بود توی حس خوب داشتن...

امروز حرکت جدید دیدیم

و آنگاه که برادر زاده کوچیکه خودشو می کشونه رو زمین....

کمتر بدانی آرامش بیشتری داری

از بس که علنی با تصمیمات احمقانه خانواده مخالفت کردم، دیگه در جریان کارهاشون قرار نمی گیرم...در عوض عروس رو زود در جریان میزارن....

بهتر ....به درک...کمتر بدونم کمتر حرص می خورم کمتر احساس احمق بودن می کنم...


کله پاچه.....هرگززززز

امروز برای اولین بار کله پاچه از نزدیک دیدم و یه ذررررره مزه کردم...

همون تصور منفی که داشتم تقویت شد و حالم بد شد....


دختر یعنی مهربانی و لطافت در کنار قدرت و مقاومت

بهترین هدیه روز دختر ، 

عزت نفس و اعتماد به نفس دادن به دختر هست...

خودمون خودمونو گرامی داشتیم...

دیشب با خواهرم رفتیم خودمون واسه خودمون کادو خریدیم....

بر خلاف نیرو محرکه های منفی، خیلی خوش گذشت...

نوکر و کنیز عروسها

این روزهای من و خواهرم....

فقط باید ازین خونه فرار کنیم 

واقعا امیدوارم سمیه کنکور قبول شه و من هم کارم منتقل شه تهران






تصمیم کبری

یادداشت روزانه اتفاقات مثبت روزانه....

تصمیم قدیمی ولی لازم الاجرا

حواسم باید همیشه به خودم باشه

فکر هم مانند هر سیستمی به سمت نابودی و ناپایداری پیش می‌ره...

اگه کنترلش نکنیم همه چی رو خراب می کنه...

باید بیشتر از همیشه نکات مثبت و موفقیت هامو به خودم یادآوری کنم تا قوی تر بشم....

درد روح و جسم همیشگی

من و چندروز بد حالی جسمی و روحی خفن...

این روزها چقدر شبیه مامان میشم....

اعتیاد یعنی همین...

و امان از روزی که یه دوووونه قرص مامان کم یا جابجا بشه...

اصلا نه تنها روانش بلکه قیافه ش هم بهم می ریزه....

مامان بیماره

هم ظاهرش هم فکرش..

تمام



کشف یه چالش جدید

امروز رفتم خوابگاه دختر داییم که قم هوشبری قبول شده...

با اینکه تقریبا ۲سال هست که خونه نشین شدم ولی به طرز عجیبی از زندگی خوابگاهی متنفرم....

اصلا نمیخوام دیگه تجربه ش کنم...