نقطه ... ته خط

حضور هیچ کس در زندگی اتفاقی نیست... حکمتی دارد...

نقطه ... ته خط

حضور هیچ کس در زندگی اتفاقی نیست... حکمتی دارد...

روزهای آخر 92

تقریبا دو روز مونده به پایان سال 92.

سالی که با فوت داییم شروع شد....

توی این سال تجربه های سختی داشتم. زندگی توی پانسیون....، تنهایی...، دوستی های ناموفق، خاطرات منفی از بعضیا..


در این بین اتفاقات خوبی هم افتاد: ازدواج داداش بزرگه، به دنیا اومدن روهان ( پسر شکوفه)، رتبه برتر شدن بیمارستانی که توش کار می کنم به همت تلاش های همکاران دفترمون...


این سال هم گذشت و سختی هاش به مراتب بیشتر از راحتی هاش بود. فقط خدا رو شکر می کنم که گذشت هر چی که بود.

خوشحالم که فعلا هیچ فشاری رو تحمل نمی کنم. و خوشحالم که به خوبی لطف و توجه خدا رو احساس می کنم.

امیدوارم سال جدید جزو بهترین سال های زندگی برای همه مون باشه.

حتی برای کسانی که به نوعی ازشون خاطره بد دارم و دیگه توی زندگیم نیستند.


اگه برادری این نوشته رو میخونه و خواهر داره، ازش می خوام که بیشتر هوای خواهرشو داشته باشه. دغدغه ها خیلی زیاد شدن و استرس ها بیشتر. و حمایت ها کمرنگ .

خواهشا مواظب هم دیگه باشید.


صبر و سختی

خدایا کمکم کن.....

کمکم کن صبر کنم...

صبح از ساعت 4:30 بیدارم تا 8 برسم سر کار و تا 3 عصر باید بمونم. دوباره باید برگردم خونه.

خدایا بهم قدرت بده از پس همه چی بر بیام...