نقطه ... ته خط

حضور هیچ کس در زندگی اتفاقی نیست... حکمتی دارد...

نقطه ... ته خط

حضور هیچ کس در زندگی اتفاقی نیست... حکمتی دارد...

شروع رسمی پاییز

۱۵مهرماه شروع اولین سرمای پاییزی توی شهرمون...


دکتر ، رئیس، تو به بابا توضیح بده کار منو

دکتر سروش بیا به بابام بگو که معنی حرف بابام چیه که میگه تلفن میزنی....

پدر من طالبان هست

بهم میگه تو درس نمی خوندی هم می‌تونستی زنگ بزنی ...میگه تو خوندی چی شد که سمیه بخونه....

انشالله با طالبان محشور بشید....

همه شون بی عرضه ن

پدر به اضافه سه تا پسر می شود چهار تا مرد بی عرضه ی بی غیرت که نمی تونن شهریه دانشگاه خواهرشون رو جور کنن....‌‌بی غیرتی که سر دانشگاه من در آوردن ، سر سمیه میخوان در بیارن



خاطره نذر امسال

امروز مامان نذری پخت...

و خاله بعد از مدتها اومد خونه مون...

و کمک مامان کرد...

حس خوبیه وقتی خاله میاد...

دوستش دارم اگرچه داره پیر میشه...

و چقققققدر با مامان فرق می کنه...از هر لحاظ. هم منطقی هم آرام هم آگاه...هم مهربان...هم دوست داشتنی....


مدرسه کلاس اولم...

هفته پیش رفتم حیاط مدرسه اول ابتداییم رو دیدم...

چه حس نابی ....

یادش بخیر...

دوستش دارم

مدرسه کلاس اولم...

هفته پیش رفتم حیاط مدرسه اول ابتداییم رو دیدم...

چه حس نابی ....

یادش بخیر...

دوستش دارم

در عین ناباوری

خواهرم تو انتخاب رشته رد شد...

با هر رتبه ش رو در میان میزاره تعجب می کنه که چرا قبول نشد....

نه دلم ناراحتم که بخاطر ۲۵۰تومان نرفت پیش مشاورش واسه انتخاب رشته....

این پول چیه که همه چی بهش بنده....

البته اعتراض می‌زنیم امیدوارم نتیجه بده

دلم سوخت....

امشب اخبار ۲۰:۳۰نشون داد چندین تن سیب حیف شدند....

چرا؟

چون تولید در قبال تقاضا بیشتر بوده...

آخه توی این گرونی ، مگه همه همه مردم می تونن سیب بخرند؟.

واقعا چرا بجای تلف شدن میوه ها، با قیمت پایین به بازار نیومد یا حتی چرا رایگان در اختیار مردم با شرایط سخت اقتصادی قرار نگرفت؟

برای رضای خدا کار کردن خیلی زور میخواد؟