نقطه ... ته خط

حضور هیچ کس در زندگی اتفاقی نیست... حکمتی دارد...

نقطه ... ته خط

حضور هیچ کس در زندگی اتفاقی نیست... حکمتی دارد...

کاش قانون خونریزی و کشتار ممنوع وجود داشت...

خدایا....

بس نیست؟

این‌همه خونریزی...

این همه بوی خون....

خدایا لطفا خواهشا بسه دیگه...

کاش این روزها نبود...

جوان ....خونریزی...کشتار....لعنت بر ظالمان از ابتدای خلقت تا الان در تمام کره زمین....

خاطره ناگهانی...

این روزها که بحث حجاب و...داغ هست یاد یه دوستی افتادم...

اون سالها که در بیمارستان ...کار می کردم یه خانومی بود که آرایشی غلیظ داشت و با کفش های پاشنه بلندش جلب توجه می کرد...همیشه بخشی از موهاش پیدا بود...

این خانوم همیشه نماز جماعت مسجد بیمارستان میرفت...

و همیشه فرادا میخوند و همیشه یه کاغذ سفید زیر مهرش قرار میداد...همیشه بعد از نمازش مدتی دستش رو به بالا در حال دعا کردن بود و چشمهاشو می بست....با تمرکز کامل دعا می کرد....

یه روز که نمازخونه خلوت بود از کنارش که رد شدم یه مهر کربلا جای مهرش گذاشتم...و رد شدم...

چند وقت بعد وقتی منو دید بهم سلام کرد و....بعدشم یه جانماز قشنگ با مهر و یه تسبیح کوچک خاکی بهم داد....گفت که رفته بوده کربلا و تسبیح رو شخصا به ضریح امام حسین متبرک کرده....

و من ماندم و یک دنیا تعجب....که چطور همچین شخصی با همچین ظاهری این چنین معتقد به دین هست....

اگر دوستان تندروی داغ اون خانوم رو ببینند قطعا برچسب های بی حجاب و بد حجاب و...بهش میزنند...

و ما قضاوت کننده هایی ماهر هستیم....

خدایا....به اون خانوم خیر برسون...

به زمینت هم امنیت رو برگردون....به آسمانت بارون زیاد عطا کن...

خدایا غم رو از دلمون بردار...

من دارم کم میارم با غم مادر

سفر یکروزه

امروز اومدم تهران.بعد از مدتها.اونم فقط برای کار اداری کوفتی و سریع برگشتم...

چند تا نکته نظرمو جلب کرد:

اول اینکه تهران مردمش خیلی فعالند.امروز ۸ صبح که زدم بیرون خیلی از مغازه های شهر، باز نشده بود در حالیکه مردم تهران از ۵ صبح در خیابان ها با عجله در حال رفتن هستند.

دوم اینکه همممه نوع آدم با پوشش و شخصیت کاملا متفاوت در کنار هم دارن زندگی اجتماعی می کنن...مخصوصا در مترو...من به شخصه در تهران خیلی راحتتر هستم..شهر خودم جو خیلی متفاوتی داره..اگر عده ای نخوان اذیت کنند، مردم با تفاوت پوشش و حجاب همدیگه واقعا مشکلی ندارند.

سوم اینکه قیمتهای بازار ۱۵ خرداد به مراتب از قیمتهای شهر ما خیلی بهتره...هم تنوع جنس هم قیمت پایین تر.

در کل من از تهران خوشم میاد جدا از بحث هوای آلوده ش و شلوغیش

اولین چالشم...

خود مدیریتی...

Self management

مراقبت از خود

توجه به خود

کنترل خود

تربیت خود

آموزش خود

پرورش خود

اگه به اینا برسم دیگه بحران ها نمی تونن عمرمو تلف کنند....








هفته م سنگین بود

هفته ای گذشت هفته سنگینی بود...هم به خاطر حجم کار، هم به خاطر ضعف های جسمی...


جمعه تلخ بعد از هفته ای سخت آمد و گذشت

امروز یکی از  جمعه های بد زندگی گذشت...و ...

و چقدر روزهای زیادی مثل امروز به تلخی گذشت...

و من هنوز یاد نگرفتم که درین شرایط از خودم مراقبت کنم...

این اولین و بزرگترین و مهمترین قدم تغییر زندگیم هست...

((در بحران ها، خودت رو کنار بکش و آرام باش..))

و چقدر ثانیه ها و ساعات و روزهای زیادی که بخاطر عادتهای تلخ برخی عزیزان حیف شد....

کلاس درس بسیار شیرین....

توی دوره لیسانس یه استاد داشتیم که روانشناسی اجتماعی درس میداد...و من علاقمند به کلاسش بودم...همیشه صندلی اول مقابلش می نشستم و با دقت گوش میدادم...

یادمه فقط یک جلسه غیبت کردم.وقتی جلسه بعدی رفتم یه جوری بهم اعتراض کرد و ناراحت بود که چرا جلسه پیش نبودم...

یادمه در مورد خودشناسی ازش سوال کردم :گفت هر وقت موهات عین دندونهات سفید شد اونموقع به خودشناسی میرسی....

ایشون مطب داشتند و یه بار ازشون در مورد ویزیت مطب سوال کردم که گفت برای دانشجوهاش کاملا رایگان جلسه میزاره...

و من هرگز نرفتم....تا اینکه چند سال بعد خبر فوتش رو شنیدم...

معمولا به یادش میافتم...و غبطه میخورم به وجود اینجور انسانهای پر دانش...و فرصتهایی که خود سوزوندم....

روحت شاد استاد هوشنگ افشنگ...

حرفهای دل خصوصی

باید تو فکر ایجاد یه وبلاگ خصوصی تر باشم...

عجایب...

دیشب رفته بودم بیرون...چقدر ذوق و شادی مردم برای عجیب بود..

هم خوشحال بودم هم ناراحت...

یه حاج اقا با لباس روحانیت، شکلات پخش می کرد و تبریک برد تیم ملی رو می گفت...تا حالا همچین صحنه ای ندیده بودم...که یه حاج اقا اونم در اجتماع اونم وسط خیابون، خودش رو طرفدار فوتبال نشون بده....

و فکرم رفت سمت سیاست و.....

نگاهم ، فکرم کامل آلوده شده به سوئ ظن های سیاسی...

لعنت به باعث و بانی این وضع...

توانایی‌ زیاد حرف زدن...

طبق تجربه این چند وقته به این نتیجه رسیدم یکی از پر حرف ترین افراد جامعه، معلمان شریف هستند...


لعنت خدا بر باعث و بانی این وضع

دیگه نمی بینم ...

نه اخبار نه اینستا ....

نه اینکه بی خیال باشم...

دلم خونه...حالم بد میشه...

خدا لعنت کنه باعث و بانی این وضع رو...

فرقی نمی کنه چه کسانی کشته میشن...

حیف حیف حیف....

دیگه نمی بینم...