ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
خدایا تو به من نعمت زیاد دادی دستت درد نکنه.... ولی دیگه نمی تونم تحمل کنم.
خدایا مرگ رو روزی من فرار بده.خسته شدم.
این روزها شدید به مرگ با مترو فکر می کنم.
وقتی با دو نفر هم اتاق باشی که اینقدر با هم حرف میزنند که تو حالت تهوع می گیری....
عجب قدرتی
وقتی مجبور باشی هر هفته سر بزنی خونه طوری که از شدت خستگی بدن درد داشته باشی...فقط واسه اینکه جلوی حرکتت رو نگیرن
کاش همدیگرو هدف تخلیه عقده های درونی مون نکنیم.....
دیشب بعد از مدتها تحمل اشکم در اومد....
به نام خدایی که به شدت کافیست....
خدایا همچنان هیچ مشوق وحامی و تایید کننده ای ندارم....
در حالیکه به شدت دارم میجنگم.....
چقدر تنهام....
امروز چهارمین روز از آموزش کارورزی در درمانگاه دندانپزشکی بود. چهارشنبه بیمه. پنج شنبه ارتودنسی. شنبه و یکشنبه ترمیم....