نقطه ... ته خط

حضور هیچ کس در زندگی اتفاقی نیست... حکمتی دارد...

نقطه ... ته خط

حضور هیچ کس در زندگی اتفاقی نیست... حکمتی دارد...

یادداشت آخرین شب سال۹۹

تقریبا دو هفته اخیر بیشترین حجم و فشار کاری رو داشتم که خوشبختانه جبران عقب ماندگی کارها انجام شد...

درسته با بیشتر شدن حجم، درآمدم هم بیشتر شد ولی فکر می کنم اصلا نمیتونم با عجله و بدون کیفیت کار کنم...

و خلاصه نمیتونم صرفا پرسشگر باشم.....

اینجوری نه کار به دلم می چسبه، و نه پولش.....

اینم یه شناخت از ابعاد مختلف و پنهان شخصیتم....


خدایا بازم شکرت

با خرید صندلی ، یاد روزهایی افتادم که بخاطر نداشتن پول باید منتظر اتوبوس خوابگاه می موندم که باهاش برگردم خوابگاه....یاد روزهایی افتادم که بخاطر نداشتن پول، نمیتونستم با دوستام برم بیرون و بهشون به دروغ میگفتم درس دارم.....

و الان بعد از ۱۰سال براحتی هزینه می کنم و هیچ مشکلی هم ندارم...

خدا رو هزار مرتبه شکر که اون روزها رفتند و این روزها اومدند.....

الزامات رعایت ارگونومی کار

مدتی بود بخاطر زیاد کار کردن گردن درد گرفته بودم...

هفته پیش مجبور شدم یه صندلی بخرم....یه صندلی ای که مناسبم باشه...

اونجا فهمیدم صندلی هم باید مثل کفش مناسب و اندازه ت باشه...


قدم‌های مورچه ای با نت.....امروز به پاس باد و بارون دیشب

کارهای عقب مانده من هم دارن هی عقب تر می مونن.

بعد ازین حتما هواشناسی رو چک کنم که بدونم اگه قرار بارون و بادی بیاد سرعت نت هم ضعیف خواهد شد.....


وظیفه مه ولی تشکر همیشه جاش هست

مامان جان اگرچه به عنوان وظیفه خودم، امروز کار کردم ولی بد نیست بدونی و می‌دونم که میدونی، تشکر خیلی شیرینه...نه اینکه بی تفاوت باشی...

البته می‌دونم فقط از پسرها و عروسهات بلدی تشکر کنی....

امروز یه روز جالب بود....

از صبح سیستم مرکزی بیمارستان قطع بود و من بیکار....هر چند دقیقه یکبارم چک می کردم و همچنان قطع....

توی فاصله دو ساعت تمام کارهای عقب مونده خونه رو انجام دادم....غذا پختم، سبزی پاک کردم، خونه رو جارو کردم، تازه برا خودم چای ریختم و آهنگ گوش دادم....

اصلا به خودم آفرین گفتم .....

اون چند ساعت درسته کارهای خونه رو انجام دادم ولی فکر کنم به یه استراحت اجباری نیاز داشتم....بهم چسبید....




با عجله باید تماس رو کوتاه کنم

اصلا دلم نمیخواد فقط پرسشگر باشم....

دلم میخواد حس انسان دوستانه مو توی کار انتقال بدم....


آخر سال شلوغ من....

چند روزی هست که بخاطر عقب ماندگی از لیست بیماران و افزایش تعداد بستری ها(متاسفانه)، سرم حسابی شلوغه...(تماس از ۹تا ۸شب و فقط ۲ساعت استراحت)


برف

امروز اولین و شاید آخرین برف زمستانی سال۹۹.

قطره های بارونی که یه ذره برف شده بود....

سرماش،از چند وقت پیش اومده بود....


مولود امروز.....

من ایشون رو نمی‌شناسم....

فقط می‌دونم خیلی بزرگه....

و خیلی مهربان....

و شاید و قطعا یک پدر......

دوستش دارم...