برای چندین بار به استاد راهنما پیام دادم که نتیجه مطالعه پایان نامه واسه مقاله رو بگه ولی جواب نمیده.احتمال میدم از عملکرد علمی خودش شرمنده ست و نمیتونه بیانش کنه.
همون موقع خودم یه اشتباه ازش در آوردم ..
امروز برای آخرین بار بهش ایمیل زدم که گفت حضوری برم اشکالات کار رو بگه و اصلاحاتشو انجام بدم...
کلی سناریو بساز تا یه جوری حرف بزنی که اونی که باید متوجه بشه، حرفت رو بگیره...
جنگ خارجی همیشه و همه جا بد هست و منفور...چون صرفا یه عده انسان همدیگرو نابود می کنند...
ولی جنگ داخلی خییییلی بدتره...چون یه تعداد هموطن همدیگرو می کشند...میزنند....
خدایا خواهش می کنم بسه دیگه....حالم از دنیا و انسان بودن بهم میخوره....بسه ..خودت همه چی مرتب کن..این اشرف مخلوقات که آفریدی قرار نیست به خودش بیاد...تو به خودش بیارش....
هیییچچچی جای وازلین رو نمی گیره...
گم شدن عینک یکی از مشکلات عینکی هاست...
کاش یه ردیاب بهش وصل می شد...
اون روز صبح که بیدار شدم هر چی گشتم عینکم پیدا نمی شد..در حالیکه همیشه روی میزم میگذاشتمش...
کل افراد خونه بسیج شدند تا پیداش کردند...
کله شق بودن یکی از صفات بارز من هست که مخاطب خاص به خوبی بهش پی برده بود...
گاهی خوبه و گاهی بد...
ولی خودم راضی ام از داشتنش...
ممنونم که با سر زدنتون، خوشحالم کردید....«ان یکاد» ، خوندن زبانم بلافاصله بعد از کار(با وجود خستگی)، فکر کردن روزانه به ته خط (زمان مرگ و کیفیت گذشتن از مسیر پر معنای زندگی، هنوززز دست نگرفتن مقاله....با اینا دلتنگی تون رو سر می کردم....
درود و آرزوی سلامتی و دل خوش و قطعا آرامش برای همه مردم و البته مخاطب خاص...
گاهی شده که خونه ما، محل زندگی کبوترها بوده..تقریبا خیلی وقتها...
اون اوایل پدر با یه جعبه گوشه بالای حیاط، یه لانه براشون ساخته بود که چند نسل کبوتر اونجا به دنیا اومدن .همیشه براشون ارزن و دونه میخرید تا گرسنه نمونند.
سال گذشته بخاطر اینکه گربه به لانه حمله کرده بود و یکی از جوجه ها رو زخمی کرده بود و...بخاطر خرابکاری و...برادرم لانه رو خراب کرد ...
مدتهاست که کبوتر اطراف خونه مون توی حیاط مون میاد می چرخه و گاهی دستشوییش رو روی موزاییک هامون انجام میده و میره....
دیروز یکیشون اومد داخل خونه، طبقه بالا که من کار می کردم..چون راه بیرون رو گم کرده بود ترسیده بود و خودش رو به شیشه اتاق می کوبید....اینقدر دلم براش سوخت...مامانو صدا کردم بیادبگیرتش و ببردش حیاط رهاش کنه...این عملیات نجات با کنده شدن چندین پر از قسمت دمش همراه بود...طفلک....
مامان میگه این یعنی اومده بهمون بگه دوباره برامون خونه درست کنید....
اون موقع که گربه حمله کرده بود، کبوتر مادر روی نرده های خونه مون می نشست و هی صدا می کرد و بی قرار بود، انگار آزمون کمک میخواست که بچه شو نجات بدیم...
واقعا مادر در هر موجودی، مادر هست....
بماند اون اوایل که حتی گربه تو خونه وضع حمل کرده بود....اونم تو کمد من....
صبح که بیدار شدم اولین کار، خاموش کردن آلارم گوشی و گشتن در وب بود...که ناگهان متوجه چندین نظر در وبلاگم شدم...اونم از کسی که هنوز بهشون فکر می کنم ......
شاید هیجان انگیزترین صبح این روزها رو تجربه کردم..خوشحالم که حالشون خوبه...
نمیدونم محبت و عاطفه از چه جنسی هست که آدمی تا آخر و با هر سنی که باشه بهش نیاز داره...
+:نگرانم ....دلم می سوزه برای جوونهای معترض..
_:اونا حداقل یک چیز دارند که براش بجنگند...
خدایا خواهش می کنم آرامش رو به جهان برگردون...
خواهش می کنم یه کاری کن هیچ جای دنیا دیگه جنگ و قتل وخونریزی نباشه.
خدایا رحم کن به اونایی که این شبها توی خیابونند....چه جوان معترض چه جوان نیروی انتظامی و ضد شورش و....
خدایا بسه دیگه....خواهش می کنم...دیگه بسه....برای کل دنیا برای خاورمیانه برای کشور برای شهرها و خیابونها....
به حق رحمتت ای مهربانترین....ای پناه ما زمان اضطرار....
احتمالا مخاطب خاص من دیگه اینورا نمیاد.
امیدوارم هر جایی که هست روزگارش خیر باشه.
با این نامه سرگشاده فقط خواستم با دل خودم اتمام حجت کرده باشم...
زین پس سبکبال خواهم بود....چون تلاشمو کردم....
دلم گرفته...
مطمئنم همه مردم جامعه حالشون بده...
بخاطر دختران ایران...دختران مظلوم افغانستان...
چقدر زندگی تلخ شده....چقدر انسانها نسبت به هم بی رحم شده اند...
چقدر
سلام..
اگه هنوز وبلاگم رو میخونید بگید حالتون چطوره؟شاید فرصت کم باشه..
امیدوارم خوب باشید...
_کجای دین گفته که دختر رو بخاطر حجابش باید کشت؟
+وقتی فرائض اسلامی به خطر بیفته قتل جان، واجب هست...
تف به این اسلام
هر وقت نسبت به امنیت بی تفاوت شدید یه نگاهی به کنارتون بندازید، همین بغل، افغانستان....
جوانان بی گناه افغانستان...
نسل جوانی که به هزار امید و آرزو دنبال پیشرفت اند ولی دنیا خشن تر از این حرفهاست...
مخصوصا در خاورمیانه...
دین سیاسی ....باز هم قربانی گرفت...
دلم تنگ شده برای گذشته...
واسه همین دو هفته پیش که همه چی آروم بود که هیچ خونی کف خیابون نریخته بود...که مهسا بود و ....
دلم آرامش و دل خوش میخواد...حال خوب...برای هممممممه...بی حجاب و با حجاب...مسلمون و غیر مسلمون...برای مرد و زن ....پیر و جوان...
هنوز دلم برای همه نگرانه....
برای اونی که اعتراض داره و برای اونی که طبق وظیفه ش داره محیط رو آروم می کنه..
لعنت به اسلام سیاسی...