نقطه ... ته خط

حضور هیچ کس در زندگی اتفاقی نیست... حکمتی دارد...

نقطه ... ته خط

حضور هیچ کس در زندگی اتفاقی نیست... حکمتی دارد...

ماجرای کبوتر و خونه ما

گاهی شده که خونه ما، محل زندگی کبوترها بوده..تقریبا خیلی وقتها...

اون اوایل پدر با یه جعبه گوشه بالای حیاط، یه لانه براشون ساخته بود که چند نسل کبوتر اونجا به دنیا اومدن .همیشه براشون ارزن و دونه می‌خرید تا گرسنه نمونند.

سال گذشته بخاطر اینکه گربه به لانه حمله کرده بود و یکی از جوجه ها رو زخمی کرده بود و...بخاطر خرابکاری و...برادرم لانه رو خراب کرد ...

مدتهاست که کبوتر اطراف خونه مون توی حیاط مون میاد می چرخه و گاهی دستشوییش رو روی موزاییک هامون انجام میده و می‌ره....

دیروز یکیشون اومد داخل خونه، طبقه بالا که من کار می کردم..چون راه بیرون رو گم کرده بود ترسیده بود و خودش رو به شیشه اتاق می کوبید....اینقدر دلم براش سوخت...مامانو صدا کردم بیادبگیرتش و ببردش حیاط رهاش کنه...این عملیات نجات با کنده شدن چندین پر از قسمت دمش همراه بود...طفلک....

مامان میگه این یعنی اومده بهمون بگه دوباره برامون خونه درست کنید....

اون موقع که گربه حمله کرده بود، کبوتر مادر روی نرده های خونه مون می نشست و هی صدا می کرد و بی قرار بود، انگار آزمون کمک میخواست که بچه شو نجات بدیم...

واقعا مادر در هر موجودی، مادر هست....

بماند اون اوایل که حتی گربه تو خونه وضع حمل کرده بود....اونم تو کمد من....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد