نقطه ... ته خط

حضور هیچ کس در زندگی اتفاقی نیست... حکمتی دارد...

نقطه ... ته خط

حضور هیچ کس در زندگی اتفاقی نیست... حکمتی دارد...

تمرکز آرامش میاره

امروز آرام گذشت...

اگرچه دیشب تقریبا تا نزدیک صبح بیدار بودم بخاطر گزارش....

دلم آرامش و تمرکز میخواد....

خدایا تو شاهد باش

مادر ، امیدوارم من و سمیه اینقدر عاقل باشیم که کاری نکنیم که شما متوجه نتیجه رفتارهات بشی....

یه روزی میاد که میفهمی که چه کردی با دخترانت....


من دوباره بلند میشم

من تا الان قهرمان زندگی خودم بودم زین پس هم خواهم شد فقط باید تلاش کنم...

سرزنش نه

نامهربانی نه

دروغ نه

دستور نه

تظاهر نه

فقط احترام به خودم، مهربانی با خود...و اطرافیان...

دیگران هم به درک...به گور..

من حتما حال خودمو خوب می کنم یکیش با مهربانی...

من قطعا مثل مامان نمیشم...چون دوست دارم خواهرم حس خوب داشته باشه...

امروز با اینکه لرز داشتم ولی سمیه بردم تا دوستشون ببینه و حالش بهتر شه...

دوباره روحم درد گرفت

این روزها دوباره افتادم به تنفس ضعیف روحی...

این خونه جای دختر نیست....

نه پدر نه مادر نه برادر....هیچکس متوجه من و سمیه نیست...


دیشب اتفاق افتاد...

تماس یک دوست قدیمی می‌تونه جزو بهترین خاطرات این روزهای من باشه...

مامان دوقلوها ، خوش آمدی...

دوباره...

لبیک یا حسین یعنی یه شروع