نقطه ... ته خط

حضور هیچ کس در زندگی اتفاقی نیست... حکمتی دارد...

نقطه ... ته خط

حضور هیچ کس در زندگی اتفاقی نیست... حکمتی دارد...

لهجه گریه نی نی ها همه یکیه؟؟؟؟؟

دیروز تو قطار یه خانواده اروپایی دیدم نی نی شون عین نی نی های اینوری گریه می کرد....

تو هرگز تنهام نخواهی گذاشت

سال 96 سال پایان نامه بود.

شروعش با تصویب پرپوزال و تموم شدن با دفاع...

خدایا شکرت...سال خوبی بود. سخت و پر تلاش و در انتها شیرین.البته که شغلمو از دست دادم ولی موفقیتهام شیرین تر بود...

خدایا ازت ممنونم...تو هرگز تنهام نخواهی گذاشت..

مادر! بس کن

مادر

تو باعث شدی که من از مادر بودن و مادر شدن متنفر باشم.

من هرگز مادر نخواهم شد.

مادر! تو منو ناخواسته مادر خودت کردی و هرجور که دلت بخواد داری با من رفتار می کنی...

متاسفم که از مادر بودن متنفر هستم...

یعنی ممکنه منم مثل اون بشم؟؟؟؟؟؟؟

یعنی ممکنه منم واسه فرار از تنهایی و کمبود عاطفی دست به همچین تغییراتی بزنم؟

یعنی ممکنه؟

گاهی تنهایی عمیق ترین اعتقادات رو تغییر میده

دوستم چقدر تغییر کرده

کسی که سجاده ش کلی بزرگ و نمازش آنچنان بود و ذکر و صلوات حسابی بلد بود الان کارش به جایی رسیده که کل موهاش رو بیرون میذاره، لاک میزنه و سر و گردنش کامل پیداست در واقع به سختی حجابشو نگه داشته...

کسی که برای در اومدن از تنهایی پا روی همه ارزش هاش گذاشته...

تا بتونه پسری رو جذب خودش کنه...

نمیدونم واقعا اینقدر تنهایی ها عمیقند که عمیق ترین اعتقادات رو تغییر میده؟

خسته شدم

من امروز اقدام خواهم کرد.

یا سمنان

یا....

دیگه خسته شدم

از انتطار

از الاف موندن

خسته شدم

من الافم شما چطور؟

انجام امور اصلاحی پایان نامه

پیدا کردن کار

خواند ن کتاب

...

اینا کارهایی هست که باید انجام بدم ولی به شدت احساس الاف بودن دارم...


گاهی تنها خودت باید حل کنیش...

یه وقتی میاد که هیچ کس نمی تونه کمکت کنه....هیچ کس نمی تونه بهت بگه چیکار بایدبکنی...

فقط خودتی و خدایی که تو رو آفریده...

نگرانم

هفته دیگه..از کانادا میاد

به شدت اصرار به دیدار داره...

روز فرشته های زمینی مبارک

روز مادر به همه مادران مبارک...

پیشاپیش بگم که...

ناجی بدونه اگه دوباره باهاش دعوا کنم دقیقا علتش همین دلتنگی هست..من دیگه تحملم داره تموم میشه...إإإإ

دارم قاط میزنم....یواش یواش

۲۷

مدیری که از ۲۷سال ویلچری شدنش برامون نوشته....به زودی اینجا مینویسمش

تجدید خاطره کردم

امروز تقریبا با ترس و لرز رفتم موزه...

ترس از اون غم عظیم که اونجا بغضش شکست..


خروج از در اشتباه پارک که منجر به طی کردن یه ایستگاه مترو شد.

وقتی از در دیگری از پارک خارج میشی فکر کن که یه ایستگاه مترو راه طی کردی...

خشم ناشی از ندیدن ناجی....

امروزهم به شدت دلم میخواست ناجی رو ببینم.به طرز عجیبی دلم گرفته بود ولی خب باز هم نشد....که نشد که نشد.....

خشمگین شدم و.....

عروس دامادای دانشگاه ما...

ان شاله که خوشبخت بشن

چقدر تفاوت بین زندگی انسان ها زیاده

امروز جشن ازدواج دانشجویی دانشگاهمون بود.

بعضیا مثل من باید در به در دنبال کار و حل مشکلاتشون باشند و بعضیا برای شروع زندگی مشترکشون آماده می شن....

دفاع بدون پاورپوینت بهتر بوده...

استاد راهنمام گفت: خیلی بهتر شد که بدون پاورپوینت دفاع کردی....

جایزه خواهم گرفت. اونم سه تا

رسیدن به مرحله دفاع با اون همه مشکل و دردسر

دفاع کردن بدون پاورپوینت و تسلط کامل

گرفتن نمره عالی از پایان نامه...

این شد سه تا جایزه

موندم این همه جایزه رو چطوری با خودم حمل کنم.

سه تا جایزه از یه نفر..به به

خاطره دفاع ....بدون پاورپوینت

شب قبل از دفاع قرار بود دو سه تا از بچه ها بیان و توی جمع و جور کردن وسایل پذیرایی کمکم کنند ولی صبح روز دفاع همه شون تقریبا مشکلی براشون پیش اومد و نتونستند بیان. من بعد ازینکه دو بار پاورها رو برای خودم مرور کردم با اینکه دوستم بهم گفته بود که حتما یه نسخه از پاور در فلش بردارم ولی به خاطر اینکه یه دفعه ساعت زود گذشت و من هنوز وسایلمو جمع و جور نکرده بود کاملا فراموشم شد و اینگونه که بدون هیچ نسخه ای از پاور راهی جلسه دفاع شدم. اونجا تا سیم پروژکتور رو وصل کردیم لب تاب قاطی کرد و دیگه ویندوز بالا نیومد و من ماندم و یه اتاق دفاع و اساتید داور که یکی پس ا زدیگری داشتند میومدند.توی اون چند دقیقه به حدی استرس بهم وارد شد که مطمین بودم نمیتونم دفاع کنم و از ترس رفتم راهرو و دیگه به اتاق دفاع برنگشتم در همین حین برادر و استاد مشاورم در حال تلاش برای درست کردن لب تاب بودند ولی نشد که نشد. تا اینکه استاد راهنما اومد راهرو و همراه با برادرم سعی کردند که آرومم کنند و بهم بقبولونند که باید بدون پاور دفاع کنم.

وقتی وارد شدم استاد داخلی گفت هیچ اشکالی نداره یه لیوان آب بخور و شروع کن...استاد مشاورم هم به شدت به رفتارش بهم آرامش می داد و با نگاهش حین توضیحاتم استرسم رو کمتر و کمتر کرد.

من در دوسه دقیقه اول طوری مسلط توضیح دادم که دیگه استرس تمام شد و فقط کمبود وقت باعث می شد که تند حرف بزنم و حتی فرصت خوردن یه ذره آب برای خیس کردن گلو هم نداشتم...در اخر اساتیدم همگی از تسلطم راضی بودند و تعریف کردند. استاد داور خارجی ایرادهایی گرفت که معلوم بود چندان کار رو مطالعه نکرده و استاد داور داخلی به خوبی ازم دفاع کرد و بهشون توضیح داد که اشتباه نظر داده. خود استاد داور داخلی به شدت از کارم خوشش اومده بود و کلی تعریف کرد و مخصوصا اینکه کار طبق احساس نیازم و احساس مساله در بیمارستان، انجام شده به شدت عالی هست.

در اخر هم نمره.... داده شد.

بعدا اساتیدم و حضار همگی نظرشون بر این بود که بهتر شد که پاور نبود چون اینجوری به همه ثابت شد که کار پایان نامه رو خودم همه رو انجام دادم و کاملا به کارم مسلط بودم.

خدا روشکر بابت همه توجهاتش مخصوصا در اون لحظات..