دلم نگرانه....مهساها....میترسم براشون...

دنیا روی کثافت خودش رو همچنان داره نشون میده.احتمالا روی پاک و آرام نداره...

نگرانم برای مهساهای دیگه ای که احتمالا خونشون ریخته خواهد شد...

نفس می گیره.....

من مطمینم اسلام واقعی، اسلام حیدری، اسلام حسینی اصلا و ابدا این اسلام الان نیست...که با زور حجاب سر زن کنند....

مهساهای عزیز جامعه....من معتقدم به حجاب ولی دلم می سوزه برای خودم و شماها که داریم چطوری له میشیم.....

خدایا ارامش، امنیت و دل خوش رو به جامعه مون برگردون قبل اینکه دیر بشه....با برگرداندن عقل و فهم  و منطق واقعی به انسانها....

عاقبت بخیر شیم

یا علی گفتیم و....

خیر پیش بیاد...

روز عاشورا، حرم،

روز عاشورا خوندن زیارت عاشورا با تمام تعداد ذکرهاش...حرم ...

بهم چسبید ...فکر کنم هرگز فراموش نکنم.

من و تلاشم در روز جمعه

جمعه گذشته با یک اقدام مقاومتی خانواده رو بردم بیرون.هواخوری، گردش،...

و بالاخره تونستم چیزی شبیه تله کابین سوار شدم ...البته با سمیه.

تقریبا ۱۵دقیقه روی ارتفاع  بودیم.اضطرابم زمانی خیلی زیاد شد که زیر پام درختان بلند رو می‌دیدم و حس می کردم چقدر ارتفاعمون زیاده...

در کل هم ترس هم هیجان داشتم.

خوشحالم که تونستم به ترسم غلبه کنم.