عزیزترین کادوی تولدم، کادوی مامانم بود....یه روسری...
خدایا من تنهام...باقیش با خودت...
موقع عکس گرفتن از خردسال،نتونست تحمل کنه و بالا آورد اونام رو دستای من....مشتم پر شده بود از محتویات معده ش و داغ....با این حال دلم نیومد لباشش کثیف و خیس بشه که توی سرما بره خونه.....پس تحمل کردم ولی خیلی خیلی چندشناک بود...
خدایا ممنونم ازت بابت تمام نعمتهایی که از لحظه وجودم تا الان به من و عزیزانم عنایت کردی.
خدایا به همه کسانی که از لحظه وجودم تا الان به من خیر رسوندند ،خیر برسون در این دنیا و آخرت...
امروز به مناسبت تولدم ناهار برا خودم سفارش دادم ولی چقدر پرنمک بود....با خودم قرار گذاشته بودم مواظب اعصابم باشم کسی خط خطیش نکنه ولی نشد....سوپرها به شدت احساس خطر می کنند...
اولین کسی که بهم تبریک گفت بانک ملت بود...
امروز به فردا فکر می کردم به روز تولدم....تا همین چندسال پیش از زادروز تولدم متنفر بودم ولی حالا نه...به این فکر می کنم که چرا به دنیا اومدم..
شاید به دنیا اومدم تا بفهمم خدا بیش از هر کسی حتی والدینم به من نزدیکتر و مهربانتره....تا به روزگار ثابت کنم صبر و تحملم بالاست اگرچه نق میزنم....تا به دیگر دختران بگم بدون حمایت خانواده هم میشه پاک زندگی کرد...استقلال مالی داشت اگرچه سخته....تا به اطرافیانم بگم آدم امنی هستم...تا به دخترای همسالم بگم: میشه زیبا بود حتی بدون آرایش...میشه مادر رو دوست اگرچه اون اذیتت کرده ، میشه پدر رو دوست داشت اگرچه محکم پشتت نیست....میشه خانواده رو دوست داشت اگرچه تو هواشونو داری نه اونا....
میشه زندگی کرد و لذت برد ازش اگرچه تک و تنها...
خودم واسه خودم جشن تولد خواه گرفت...
کادوی مادی و معنوی حتما به خودم تقدیم می کنم به پاس به دنیا اومدنم .....
بالاخره باز هم به سمت سمنان دارم میرم
وسط زندگی شغلی،من کجاست؟
دوشنبه عقد دختردایی زهراست....خوشبخت شی دختردایی
توهین،تحقیر....سلاح های کاربردی سوپروایزرها
پاییز چه بی سروصدا گذشت....
عمر من چه زود در حال گذشتن است.....
رسیدن به سوپروایزری،پروژه تعریف شده من در کلینیک تا شش ماه آینده ،یا شکست میخوره یا پیروز میشه...مهم تمام تلاش من هست...
شب یلدا،تولد خواهرم،پیاده روی زیر بارون واسه خرید شیرینی با محمدحسین جیگر...