مرداد با تمام جوشش های سیاسی ش تمام شد...
شهریور اومد شهریوری که باید فقط بدوم..
سعی میکنم استرس نداشته باشم ولی نمی تونم قول بدم
اخرین تماس من امروز با خانومی بود که IVF انجام داده بود ولی متاسفانه بعد از یک ماه مجبور با عمل جراحی و ختم حاملگی شده بود. به شدت اوضاع روحیش بد بود و کلی حرف زد تا سبک شد...
من نمیدونم این بچه چی داره که هم از داشتنش آدما می نالند و هم از نداشتنش...
بسم الله الرحمن الرحیم...
والعصر..
ان الانسان لفی خسرو...
الاالذین....
صبور باش مینا...صبور باش..
خانومهای محترم خواهشا کمی بیشتر تلاش کنیم که کم حرف بزنیم...خیلی چونه هامون فعاله...کلافه کننده ست. باور کنید...
از بعضیا حال و احوال می پرسی اونم از طریق تلگرام همون اول اول طوری جوابتو میدن که دیگه اصلا نخوای ادامه بدی و بیشتر احوالشون رو بپرسی
مثال:
- این طرف : سلام حالتون چطوره؟
-اون طرف:سلام عزیزم .خوبم ممنون .ان شا ا... همیشه سلامت و خوش باشید .لطف کردید .خوشحال شدم.
هر کسی هر جوری که اومد پریشانم کرد به هر بهانه ای .... همه جوره فقط به خدا واگذارش می کنم...هر کسی که پریشان حالم کرد....
الان می فهمم که چرا میگن وسط حرف نپرید. مریضهایی که صبر می کنند من کامل صحبتم تموم شه و بعد شروع به حرف زدن می کنن خیلی خوب و منظم پیش میریم...
این بار مسافرت کمی متفاوت بود. ساعت 2 رفتم خوابگاه و وسایلمو جمع کردم و تقریبا یک ساعت زودتر رسیدم راه آهن. بعدشم سوار شدم شب رفتم حرم و ...
خونه هم خوب بود. آرامش برقرار بود...
در کل خوب بود..
دیروز رفته بودم با دوستی اتمام رابطه کنم. یعنی حرفهام رو بزنم و برگردم و تمام... ولی جور دیگه ای پیش رفت....
چقد بلا زیاد شده...موضوعات اجتماعی مثل اتفاق آتنا و ستایش و نوزاد چند ماهه اخیر..داعش و مرگهای وحشتناک ...سرطان ...
چقد بلا زیاد شده...
چطور میشه با وجوداینا شاد زندگی کنیم..؟