نقطه ... ته خط

حضور هیچ کس در زندگی اتفاقی نیست... حکمتی دارد...

نقطه ... ته خط

حضور هیچ کس در زندگی اتفاقی نیست... حکمتی دارد...

هیچ کس نمی فهمه

هیچ کس حال منو نمی فهمه...

هیچ کس نمی فهمه چرا احساس نا امنی دارم

هیچ کس نمی فهمه چرا دارم می ترسم...

هیچ کس نمی فهمه

هیچ کس....

غم از دست دادن شغل به دلیلی که خودت هیچ اختیاری درش نداشتی

سرم درد میکنه

اشکم دیگه رسید به قسمت پرتگاه رو به پایین مشکم....

اشکم خیلی لب مشکمه

کجایی بیا

موزه صلح منو به سمت صلح با خودم هل می ده....

امروز موزه صلح...

یه تجربه جدید...

یه غم غریب....

یه غم عجیب...

یه دوست جدید

و .....

در مسیر صلح با خودم ، دارم با خودم می جنگم....دعوا می کنم....

مصاحبه تخصصی خیلی سخته

امروز اولین بار یه مصاحبه تخصصی حسابی....

سخت بود ولی شیرین

کلا تخلیه انرژی شدم...

نمیدونم چه خواهد شد...

باز هم فقط خدا....

امروز خیلی سخت بود و بعدش شیرین

امروز

درد شدید

هیچ کار مفیدی انجام ندادم

تماس از دوجا برای کار

در نهایت

گیجی و منگی

عمه و امتحان الهی

عمه رفت و مهلت امتحان ما تموم شد...قبول شدم؟

بنده به سهم خودم معذرت میخوام....

خدایا منو ببخش....اگر من باعث کم شدن رحمت تو شدم.

بارون و برف بفرست خواهشا

خوشبختانه .....بدبختانه....

خوشبختانه امروز هوا تمیزتر بود ولی متاسفانه بهاری....وسط زمستون....

پیرترین عروس...

امشب عمه عروس شد...عاقبت بخیر شه

جواب پیام

یک ساله بودم که شما بخشی از بدنتون رو برای اون دنیا فرستادید....شاید شاهد.. شاید حامی شاید....

سه ساله بودم که سردشت قربانی شد....

عجب صبری خدا داره...


تماس خوشحال کننده امروز

امروز زنگ زدند برای کار...

پژوهشکده...

امیدوارم به خیر باشه

موزه صلح رو حتما حتما برید....

امروز رفتم موزه صلح برای دومین بار ولی بسیار متفاوت از دفعه پیش...

دیدن عکس ها و شنیدن قصه ها از زبان راوی موزه مردی که چرخهای ویلچر پاهای او بود...

حال بد، گریه و در آخر آرام گرفتن خشم این سه هفته.....

با خودم گفتم من فقط حق کار ازم گرفته شد و اونها حق زندگی....حق خانواده داشتن

معذرت میخوام خدایا..

خدایا دیشب بهت غر زدم در حالیکه اینقدر ضعیفم که یک روز نبود آب گرم در خوابگاه رو نتونستم تحمل کنم....

میخوام تنهایی مسافرت کنم...وقتی کسی نیست که باهاش برم..

میخوام برم مشهد یواشکی....خیلی یواشکی...

کنترل نکنید..خواهشا

نکنید کنترل نکنید...

نذارید بزنم به سیم آخر.

بفهمید که من مستقل شدم...

کنترل نکنید....

کنترلگرهای به ظاهر نامحسوس

به خوبی حس میکنم که دارم کنترل میشم.

ضعف روحیه رو چطوری باید درمان کرد؟

خدایا به شدت احساس ضعف می کنم.

ضعف روحیه

ضعف روان

کمکم کن....


نه گفتن با تمام قدرت

گفت: یا تا اخر هفته بیا یا کلا نیا.

گفتم:کلا نمیام

کمخوابی گرفتم

شبها دیر خوابم میبره .....خوابم کم شده اصلا