نقطه ... ته خط

حضور هیچ کس در زندگی اتفاقی نیست... حکمتی دارد...

نقطه ... ته خط

حضور هیچ کس در زندگی اتفاقی نیست... حکمتی دارد...

صحنه بازی کودک با خاک و گل و همراهی پدر دوست داشتنی بود

تو بلوار کنار مسیر اصلی شهر پدری رو دیدم که کیف و لباس بچه ش رو دست گرفته و گوشه ای نشسته و بچه دو سه ساله ش با گل و خاک باغچه بلوار بازی می کرد....این صحنه رو خیلی دوست داشتم....

اتوبوس و گلدون

داخل اتوبوس ،در جلوی راننده ،دسته های در پر از گلدون گیاه بود...چقدر بعضیا ذوق دارند که با این شدت سعی می کنن محیط اطرافشونو قشنگ کنند....

لحظه گذاشتن لنز رو هرگز فراموش نخواهم کرد....

و آنگاه که برای اولین لحظه لنز در چشمانم قرار گرفت....

هرگز فراموش نخواهم کرد....

چه خوبه دیدن بدون عینک....

دیروز روز توجه ویژه به چشمان عزیزم

دیروز کل روزم برای چشمان عزیزم صرف شد.صبح کلینیک تخصصی جواد الائمه ،معاینه برای لنز و لیزیک...عصر خرید لنز .....

قدرتمند مظلوم

هر چی بیشتر پیش میرم ، بیشتر حس می کنم که من در خانواده قدرتمند مظلوم هستم....به شدت تنها و به شدت قدرتمند

نباید به خودم فشار روحی بیارم

سعی کن وارد مسایل خانواده اصلا نشی....

از کارتت پول برندار....

سریعا پول قرض گرفته شده رو برگردان

پدر ضعیفه.....متاسفم

متاسفم پدر ولی باید بگم شما بسیار ضعیف هستید.....

من نمی تونم مادرت باشم خودتو آماده کن برای برخوردهای کاملا منطقی من....

چرا که دیگه رعایت و سکوت جایز نیست،چون خودت بدون رعایت وارد مسیرم شدی و منو از زندگیم از مسیرم دور کردی....متاسفم پدر ولی شما بسیار ضعیف هستید.....

امشب رو هرگز فراموش نمی کنم...

اولین شب برگشتن به خونه،جهنم شد.....

چکار کنم که خودمو درگیر مسایل خانواده نکنم؟

خداحافظ...

یک هفته با اشک و غم تمام شد و موعد رفتن نزدیک شده است.....

خدایا خبرم را در برگشتن به تهران قرار بده....

آخرین روز زندگی در تهران

وداع با تهران امروز سی و یک تیر ماه نود و هشت....

با سولماز پارک نزدیک میدان صادقیه،ناهار پیتزا، موزه صلح،خداحذفظی با مکانی امن با انسانهای امن.....