نقطه ... ته خط

حضور هیچ کس در زندگی اتفاقی نیست... حکمتی دارد...

نقطه ... ته خط

حضور هیچ کس در زندگی اتفاقی نیست... حکمتی دارد...

غربت یعنی همینی که من تجربه کردم...

فهمیدی غربت یعنی چی ناجی؟؟؟؟؟؟

فهمیدی چرا فراری ام از بعضی واقعیت های زندگیم؟

فهمیدی که چرا این همه خرد شدم؟

فهمیدی به چه گناهی از بیمارستان کنار گذاشته شدم و حتی گواهی هم بهم ندادند؟

حالا فهمیدی؟

.....

حالا میفهمی چرا این همه بغض دارم؟

هر چی خیره

خدایا هر چی خودت صلاح و خیر میدونی برای من پیش بیار....در همه امور توکلم بر تویت.تنها پناهم تویی و بس...میدونم که هرگز تنهام نمیگذاری....

هیچ کس مثل تو نیست

خدایا فقط تویی که با گذشت زمان عوض نمی شی...

هرگز و هیچ لحظه ای....


موسیقی هاش رو خیلی دوست داشتم....

روحت شاد....سفرت بی خطر....

آرامش همواره یارت...

ناصر چشم آذر

خاطره شیرین امامزاده داوود

امروز دوستم قراره بره امامزاده داوود....براش تعریف کردم چقدر جای قشنگیه...اینکه کوههاش عین بستنی قیفی می مونه که روش پودر کاکائو ریختند....از آبشارهای باریک و روان براش گفتم و گفتم که خیلی خوش بگذرون جای بسیار زیباییه...

خاطراتش همین الانم که یاد آوری می کنم بهم نشاط عجیبی می ده...با تمام وجودم زیباییش رو حس کردم....

عید غمگین

شرمنده م ته دلم......

همین حس بیشترین حسی هست که هر سال در روز تولدت حس میکنم......

من هم باعث آزارت شدم و میشم....

تولدت مبارک غریبانه مبارک

شیرینی تولدت با بوی غم همراه است.

غمی از جنس غربت..

شیرینی تولدت با غم غربتت همراه است...

غمی که من هم باعث غربتش شدم....

تولدت مبارک زاده ی عزیز ولی غریب


هر نفسی که فرو می رود و بر می آید..

هر نفسی که می کشم خدایا این جمله رو باهاش تکرار می کنم: به خدا اعتماد کن...

خداحافظی شاید برای همیشه

شاید دیگه هرگز نبینمت ناجی..

رفتنم به خونه دست خودمه ولی برگشتنم دست خدای خداست....

از همین حالا میگم خدانگهدارت شاید برای ابد....

اون دنیا میای دیدنم؟

یا اونجا هم....


همچنان منتظر معجزه م.....

خدایا معجزه کن...

منتظرم..


من عادت می کنم با درد تازه ......

چاره چیه جز عادت؟

عادت کن فاطمه همون طور که دیگران به شرایط تو خیلی زود عادت کردند...

وقتی براشون تعریف می کنم نه کسی ناراحت میشه نه کسی تلاشی میکنه...هیچی انگار نه انگار...

12 سال تلاش کردم برای نگهداشتن خودم برای پیشرفتم برای زندگیم...

12 سال تلاش کردم سختی کشیدم و حالا باید به راحتی از دست بدمش....

چرا؟

 به کدامین گناه؟

نامه ای به....

خیلی بیشتر از اونچه که فکرشو می کردم عادی گذشت این مدت

دنیا تکون نمیخوره اگه من بیکار بشم.

دنیا هیچیش نمیشه اگه من تلاشهام بی نتیجه بمونه

دنیا هیچیش نمیشه اگه من برگردم خونه

دنیا هیچیش نمیشه اگه من نتونم به اونجایی که میخوام برسم

دنیا هیچیش نمیشه اگه من برگردم به اون خونه...

نشد سعی کردم ولی نشد...

خیلی عادی همه پذیرفتند که بعد از این همه مبارزه و جنگیدن با مشکلات و تلاش برای پیشرفت ، حالا دیگه باید برگردم خونه...

خیلی عادی....

همه پذیرفتند الا خودم....الا خودی که این همه تلاش کرد برای زندگی بهتر برای نجات

دنیا هیچیش نمیشه

من می تونستم کار داشته باشم می تونستم ادامه بدم اگر ....

اگر...

چقدر تلخه به خاطر آنچه که دست خودت نیست کنار گذاشته بشی...

خدایا منتظر معجزه ت هستم

خدایا تو حتما عوض نشدی....اگرچه انسانها عوض شدند...اگرچه خودم عوض شدم ولی تو هرگز عوض نمیشی...رحمتت هم عوض نمیشه...

خدایا معجزه می خوام...

دلم هوای دو نفره بودن داره...من و خدا....

خدایا من مطمینم که همه امور در دست توست...تو احتیاجی به قربانی کردن نداری...احتیاجی به واسطه نداری...

خدایا خودم و خودت....

خدایا دریابمان

کاش یه نفر بیاد که هیچ وقت نره...همیشه بمونه...

دلم لک زده برای یه همدم واقعی....


بعضیا شباهت جالبی دارن....

چیزی شبیه ناجی امشب دیدم...

دلم هررررری ریخت....

من دلم می تپد و او را خبری نیست....


خدایا هوامو داری دیگه...

خدایا بی زحمت دیگه موردهای عجیب غریب واسه بخش عاطفی زندگیم نفرست....

اوضاعم خوب نیست بعد یه وقت دیدی گولشو خوردم و....

تا خدا زنده ست.....

تا خدا زنده ست امید هم هست...

خوشحالم که بازنشست شد...

مدیر گروه مون بالاخره بازنشست شد...

به شدت وحشتناک بود...

غول دانشکده ...

ولی ته خشمگین بودنش یه مهربونی خاصی داشت...

خوشحالم که بازنشست شدی و راحت شدی...انشاله همیشه سلامت باشی استاد....

غزل خداحافظی

نخستین نگاهی که ما را به هم دوخت

نخستین سلامی که در جان ما شعله افروخت

نخستین کلامی که دل های ما را

به بوی خوش آشنایی سپرد و

به میهمانی عشق برد

پر از مهر بودی پر از نوربوم...

همه شوق بودی همه شور بودم...

چه خوش لحظه هایی که دزدانه از هم

نگاهی ربودیم و رازی نهفتیم....

.....

شعر از فریدون مشیری