نقطه ... ته خط

حضور هیچ کس در زندگی اتفاقی نیست... حکمتی دارد...

نقطه ... ته خط

حضور هیچ کس در زندگی اتفاقی نیست... حکمتی دارد...

نامه

سلام امیدوارم خوب باشید.منم بد نیستم.
الان که دارم براتون حرف میزنم تقریبا سه هفته از سرماخوردگیم میگذره و دو روزه دوباره حالم بد شده...
ده روزی هست که خشم شدیدی پیدا کردم از خانواده...
اینا رو فقط به شما میگم چون گفتنش زشته
ریاضت اقتصادی روز به روز داره بیشتر میشه. ماکارونی شده بهترین غذای ما...دو ماه یه بار ابگوشت میخوریم اونم در صورتی که برادر بزرگ با زن و بچه ش بیان وگرنه خیر.
میوه نیست اگر هم باشه جرات نداریم بخوریم اینقدر که میگنده....
قوت غالب ما شده سیب زمینی به شکل مختلف:کوکو، آب پز، سرخ کرده و نه بیشتر
بیست میلیون قرض گرفتند که برادر سوم بره سر زندگیش ولی سرمایه ش کرد واسه کار...
برادر دوم یک جوان ۳۸ساله که بیکار بیکار تو خونه ست و یه پرخاشگر و شخص خطرناک برای من و سمیه.(که به من تعرض جنسی کرده بود قبلا),
مامان کل امور زندگی رو تعطیل کرده و فقط چسبیده به بانکداری خونه و ذخیره پول و تبدیل به طلا اونم در شرایط گرانی طلا....

من دو ماهه پریودم طولانی میشه ....برگشت سینوزیت و سرماخوردگی  سه بار در ماه...
خرید یواشکی خرما برای خودم و سمیه....
ولی میوه رو چه کنیم...غذا رو چه کنیم..
کسی جرات نداره خارج از برنامه چیزی بخوره چون هر روز داره چک میشه
شیر فقط برای فرد اول خانواده ست
پول پنیر و کره ندارن ولی پول اسنپ پسر بزرگه رو دارن که هر جمعه با زن و بچه ش میاد ناهار و شام میمونه و میخوره و می‌ره و ما عین کلفت جلو اونا باید خم و راست شیم.....
و حالا از شش نفر، چهار نفر بیمار شدیم که من بدترم چون دل درد شدید داشتم.
و امشب سمیه تنها با خوردن یک عدد سیب سرخ حالش خیلی بهتر شد....
و من با تمام وجودم ازین وضع خسته شدم....
سمیه شده مامان خونه بشور بپز و من کارمند خونه...
مامان بخور بخواب برو گردش دوباره برگرد بخواب
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد