ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
این روزها با بیماران که حرف میزنم....اونایی که مصیبت دیده ن و عزیزی رو درین مدت از دست دادن سفره دلشون باز میشه و شروع می کنن به درد دل و گریه....فرقی نمی کنه خانم یا آقا...
و من صبورانه گوش میدم...
لطافت روحم رو اونها می بینن ولی خانواده خودم نه....
اونها از من آرامش می گیرن ولی خانواده خودم نه....
چون خانواده من، دنیاشون خشن هست...دنیاشون هییچ عاطفه ای نداره...توی دنیاشون دختر موجود ارزشمند و عزیزی نیست.....
و من و این تعارض رفتار....عذابم میده...
این روزها فلج فکری شدم....
دلم نمیخواد روحم منجمد بشه....