نقطه ... ته خط

حضور هیچ کس در زندگی اتفاقی نیست... حکمتی دارد...

نقطه ... ته خط

حضور هیچ کس در زندگی اتفاقی نیست... حکمتی دارد...

خاطره تولد خواهرم به خودم چسبید...آفرین به خودم

امروز تولد‌ خواهرم بود...

در بین مشغله کاری و فکری و...مونده بودم برای تولدش چی بخرم و چکار کنم...

طفلی سال گذشته خودش برنامه تولدش رو چیده بود و داداشها رو دعوت کرده بود ولی امسال با توجه به جو و شرایط خونه،امکان همچین کاری نبود و هیچکس هم توجهی به این موضوع نداشت.

در نتیجه خودم باید دست به کار میشدم و کاری می کردم که حس خوبی براش ایجاد کنم طوری که تا چند وقت براش بمونه...

با خودم فکر کردم یه ایده جدید داشته باشم.به جای یک هدیه گرون چند تا هدیه ارزون بخرم و هر کدوم رو جدا کادو کنم و در قسمتهای مختلف خونه بزارم تا طول مدت این هیجان طولانی تر بشه...

از دیشب چیزهایی که فکر می کنم نیاز داشت لیست کردم و امروز عصر بعد کلاسم سریع رفتم خرید.

از کیک کاکائویی و آدامس تا یک صابون صورت...چند تا چیز ساده و ارزون خریدم و کادو کردم.

اولین کادو رو توی راه پله سمت اتاقش گذاشتم که با خوشحالی بازش کرد و فکر کرد فقط همونه....ولی بعد که دومی رو پیدا کرد تازه فهمید چه خبره و کللللللی ذوق کرد...من به هدفم رسیدم که تونستم یه شب خیلی قشنگ و ساده براش بسازم با کادوهای کوچولو و موردنیازش....

این فضای قشنگ فقط بین و خواهرم شکل گرفت بدون اینکه دیگر اعضای خانواده بهره ای از اون همه انرژی مثبت و ذوق برده باشند...

بله من فقط میتونم آسمون بالاسرم رو آبی کنم....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد