بالاخره رفتم امامزاده حسن...
چقدر آرامش داشت...
چقدر فاصله ضریح تا خیابون کم بود..
تو مبتلا کردی و رفتی...کلا رها کردی و رفتی.
تو فکر می کنی حمایت یعنی این؟
تو فکر می کنی داری حمایت می کنی؟
آخرین باری که برام وقت گذاشتی و اومدی دیدنم کی بود؟
تو فکر می کنی اینکه با آدم دوست بشی و بعدش ولش کنی فکر می کنی این یعنی حمایت؟
این خودش بدتر نا امنی میده. اینکه توی شرایطی قرار بگیره و نتونه ببینتت؟ که نتونه باهات حرف بزنه این خودش نا امنی میده.
تمام رابطه ما به یه یاد داشته که هر روز یا دو سه روز در میان یه یادداشت برای هم میذاریم.
من بهت احتیاج داشتم من بهت نیاز داشتم که ببینمت من نیاز داشتم که ببینمت ولی نذاشتی...نخواستی
تو فکر کن که داری حمایت می کنی
خدا قبول کنه ازت.
هیس دلم!!!:
میان تمام نداشتن ها دوستت دارم…!!!!!
شانس دیدنت را هر روز ندارم
ولی دوستت دارم
وقتی دلم هوایت را میکند
حق شنیدن صدایت را ندارم
ولی دوستت دارم
وقتهایی که روحم درد دارد و میشکند شانه هایت را برای گریستن کم دارم
ولی دوستت دارم
وقت دلتنگی هایم ؛ آغوشت را برای آرام شدن ندارم
ولی دوستت دارم
آری همه وجودمی
ولی هیچ جای زندگیم ندارمت
و میان تمام نداشتن ها باز هم با تمام وجودم
دوستـ ــ ــــــــت دارم
به دختران آسیب دیده تو کمک کن.
همین طوری که به من کمک کردی
تو این مدت یک بار هم نخواستی بیای دیدنم
بی خیال بابا....
ان شاله خدا ازت قبول کنه این کمک ها رو...
دیشب خوابتو دیدم...
یادمه اون زمان هم همین مثال رو میزدی...نگاه به گذشته به اندازه آینه کوچیک جلوی فرمون
نگاه به آینده به اندازه شیشه جلوی ماشین....
ده سال پیش یه دختری بود که بخاطر مشکلات شدید روحی و جسمی از رشته شیمی به رشته علوم تربیتی تغییر رشته داد..اون وضع اقتصادی خوبی نداشت...جرات خرید اصلا نداشت...
نمیخواست زندگی رو....
دنبال پشت بوم می گشت....
ده سال دیگه
ازدواج کردم با یه آدمی که خیلی خیلی دوستم داره
دکترامو دارم میگیرم.
دو تا بچه خواهم داشت
یه کار پاره وقت
بدون مشکل مالی و اقتصادی
زیر سایه والدینم و والدینش
بدون هیچ استرس و اضطرابی
یه دنیای امن
یه زندگی شیرین
یه آدم با سواد خواهم بود
یه تاریخ دان
زبانم قوی
مطالعاتم زیاد
اشپزیم عالی
خونه داریم خوب
یه همسرخوب خواهم بود.....ان شاله
یه مادرخوب خواهم بود...ان شاله
تموم شد. همین الان.
اصلاحات پایان نامه
ان شاله برای دفاع آماده میشیم...
سوال: 10سال دیگه تو چه جوی می بینی؟
امیدوارم راحت شده باشم. یا اینوری یا اونوری.. یا عین خیلیای دیگه به خوبی و خوشی ادامه حیات یا خدا بیامرز شده باشم...
دوباره باید دارو بخورم تا شب ها بتونم بدون کابوس بخوابم. بدون ترس بخوابم
دوباره باید دارو بخورم
به خدا اعتماد کن و به مهربانی بی حد و اندازه ش ایمان داشته باش....او هرگز تنهات نمیزاره هرگز و هیچ لحظه ای....
وقتی خودت باعث میشی دیگران تو رو بازیچه خودشون کنن نباید شکایت داشته باشی...
تویی که به دیگران اجازه میدی که چطور باهات رفتار کنند....
درک کردن و دوست داشتن و...همش چرته...
خیلی وقتها در اوج نیاز و در اوج سختی همونی که به زعم خودش دوستت داره و درکت می کنه ، هیچ هم درکت نمی کنه...
هیچ هم حرفهات رو نمی فهمه
در چنین مواردی براحتی باید فاصله گرفت و بی خیال شد....خیلی راحت، خیلی راحت
حتما یه روزی امام زمان میاد که دیگه هیچ کسی جرات ظلم کردن رو نداشته باشه. که دیگه حق کسی خورده نشه...حتما یه روزی یه کسی میاد که دنیا رو به آرامش خواهد رساند...
و حتما کسی میاد که زیر سایه ش هیچ کسی حق نداشته باشه به دیگران توهین کنه..که حق کسی رو نخوره..چه حق مادی چه حق معنوی و حتی وقت و زمان کسی رو بیهوده نگیره...
و امیدوارم توی حکومت ایشون مرزهای جغرافیایی برداشته شده باشند....
خیلی دور خیلی نزدیک...
همیشه باید فاصله مطمئنه رو حفظ کرد وگرنه مشکل پیش میاد....
امروز از قصد پیاده اومدم تا سرمای زمستان در حافظه م بمونه و لمس کنم زمستان واقعی رو..اونم در نیمه فصل..که معمولا رو به گرمی میره...ولی امسال برعکس شد...