و خداوند تنها روزنه امیدی است که هیچ گاه بسته نمی شود.. تنها کسی که با دهان بسته می توان با او حرف زد.. با پای شکسته می توان سراغش رفت ... تنها خریداری که شکسته ها را برمی دارد ... تنها کسی که وقتی همه رفتند می ماند .. وقتی همه پشت کردند آغوش می گشاید....
ما آدم ها مجبور به صبر هستیم...چاره ای نداریم....نمی تونیم....کاری ازمون بر نمیاد....
خیلی دلم تنگ شده....خیلی ....
نمی تونم به رو بیارم ولی .....کاش اینطوری نبود زندگی....
جناب مخاطب محترم آقای رضا و "v" که یاد داشت های آقای خانجانی رو برای من کپی می کنید نمی فهمم این مطالب چه ربطی به دل نوشته های من داره...
برای بارچندم می نویسم که تو بخونی: اگر تصمیم گرفتی دیگه نیای حق نداری دیگه برگردی....حق نداری برگردی و دوباره آرامش تلخم رو بهم بزنی.
پس اگر رفتی حق نداری برگردی..من عادت می کنم به نبودت پس نمیخواد بیای.
نهایتا میرم جایی که نباید...
بالاخره تونستم آرام بشم.
برای همیشه ازت خداحافظی کردم....تویی که خودت نمی دونی....
یکی از پایگاه های امن زندگیم از دست رفت.
امروز....
از هم پاشید....
متاسفم برای خودم
دوستت دارم
هیس دلم!!!:
میان تمام نداشتن ها دوستت دارم…!!!!!
شانس دیدنت را هر روز ندارم
ولی دوستت دارم
وقتی دلم هوایت را میکند
حق شنیدن صدایت را ندارم
ولی دوستت دارم
وقتهایی که روحم درد دارد و میشکند شانه هایت را برای گریستن کم دارم
ولی دوستت دارم
وقت دلتنگی هایم ؛ آغوشت را برای آرام شدن ندارم
ولی دوستت دارم
آری همه وجودمی
ولی هیچ جای زندگیم ندارمت
و میان تمام نداشتن ها باز هم با تمام وجودم
دوستـ ــ ــــــــت دارم
من فقط یه چیز هستم. انسان...نه هیچ لغت و کلمه دیگه ای...اسمم هم همونه که بابام گذاشته...
من متنفرم از ترحم
هیچ وقت توی زندگیم تنهاتر از الان نبودم.....مظلومتر از الان نبودم.....درمانده تر از الان نبودم.....هیچوقت ....
خدایا دلم به وجود تو صبر می کنه.....خدایا تنهام نزار.....سخت بهت محتاجم....سخت ناتوان شدم.....
خدایا می دونم تو هستی.....
داری می بینی
داری می بینی له شدنم رو
5 سال زحمت کشیدم و الان حتی یه گواهی نمی خوان بدن....
حتی یه گواهی
حتی گواهی هم بهم نمیدن
حتی گواهی مبنی بر اینکه من 5 سال اونجا کار کردم
اون دنیا بابت همه اینا از خدا سوال میکنم....اگه زبانم کار کنه
هر طرفو که نگاه میکنم خالیه.....
این روزها جزو سختترین روزهای زندگیمه....