-
تفاوت را حس کنید
دوشنبه 15 شهریور 1395 00:02
میگن هرچی بیشتر پول بدی جنس بهتری میخری ، این قضیه در مورد مسواک شدیدا صدق می کنه. یه بار تجربه کنین خودتون تفاوت رو احساس می کنین.
-
بچه های کوچولو باهوشن
یکشنبه 14 شهریور 1395 14:52
یه سری از پسر بچه ها خیلی رفتارشون جالبه. اون روز پسر 3 ساله ای رو دیدم که به زور میخواست دستشو از دست مامانش رها کنه و بره سمت خیابون... و مامانه هم سفت دستشو گرفته بود ول نمی کرد. تا اینکه پسر کوچولو به گاز گرفتن دست مادر متوسل شد..البته مامانه دستشو جا خالی می داد حالا اینکه این پسر کوچولو جزو باهوشای آینده خواهد...
-
قسمت
یکشنبه 14 شهریور 1395 14:49
عجب کلمه مظلومیست قسمت بار همه نامردیها رو به دوش می کشد.royayeshirin@
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 شهریور 1395 15:48
امروز تمام آنچه انجام دادم تدوین و ارسال دو تا نامه بود که به اندازه چند ساعت وقتمو گرفت. علتش هم این بود که باید اسامی روسا رو درست و به ترتیب وارد می کردم که این خودش بیشترین وقت رو می گرفت. اینم از سلسله مراتب سازمانی که باید حتما رعایت بشه مخصوصا در نامه نگاری.... چشمام با سرم می خوان کنده بشه بیفتن اصلا....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 شهریور 1395 15:46
بعضی وقتا توی محیط کار، اصلا خود کار خسته ت نمی کنه ولی جو مسموم این محیط خسته ت می کنه.محل کار من شده عین یه پاتلاق.... همش انرزی منفی ، همش حال بد... همش اوضاع بد روحی... خسته شدم ازین وضع... خسته شدم ازین همه انرژی منفی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 شهریور 1395 15:43
بعضی وقتا اینقد از زندگی خسته میشی که دلت برای زمانی که مفت داره میاد و میگذره می سوزه... گاهی اوقات بعضی آدما توی گذشته ت اینقد پررنگ می مونن که رنگشون به حال هم می رسه و حالت رو درگیر میکنه بعضی وقتا آدم در کنار بعضی آدما بیشتر احساس غربت و بیشتر احساس گناه کار بودن و بیگانه بودن بهش دست میده/
-
دلم برای خودم تنگ شده
شنبه 26 تیر 1395 15:25
به نام او چقد دلم برای اینجا که متعلق به دلم و ذهنم هست تنگ شده بود........هنوزم فضای آبی اینجا رو دوست میدارم... چقد دلم برای خودم تنگ شده .........خودی که هر لحظه با منه ولی کوچکترین توجهی بهش نمی کنم. اصلا حالشو نمی پرسم اصلا محلش نمیدم و اون چه صبورانه باهام میاد و چه مظلومانه نگاهم میکنه و هیچی نمیگه و من چه...
-
فرصت
جمعه 24 مهر 1394 19:37
به نام او که همیشه هست... به نام خالقم ... که هیچگاه تنهایم نمی گذارد... به نام او و به امیدش... شروع دوباره... دوباره حرکت، دوباره دویدن به امید موفقیت... خدایا قوت بده...
-
........
جمعه 12 دی 1393 22:55
سلام دوباره برگشتم چقد دوست دارم هر روز بنویسم. هر روز زندگیمو توی این صفحه ثبت کنم. حس خوبیه. راستی تولدم مبارک..... تنها کسی که بهم تبریک گفت :برادرم ، خانم صدیق و بانک پاسارگاد بود.... امتحانام دارن شروع میشن . کار و درس با هم و حالا شبهای امتحان..... خدایا خودت به داد همه مون برس و تنهامون نگذار. آمین واقعا راست...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 آبان 1393 16:10
همیشه بین قلب و عقل انتخاب خیلی سخت میشه. اینکه قلبت چی میگه و عقلت چی میگه و به حرف کدومشون باید گوش بدی همیشه یه چالش بزرگه ولی خب فکر می کنم عقل ارحجیت داره براحساس......... امیدوارم خدا کمکم کنه از پسش بربیام.
-
سلام به خودم
دوشنبه 5 آبان 1393 16:08
بالاخره بعد از 2 ماه برگشتم. چقد توی این دو ماه برام اتفاقات شیرین افتاد. ارشد قبول شدم. خوابگاه گرفتم. یه سری مشکلات دیگه حل شد و...... یه سری آدمای جدید وارد زندگیم شدن.... خدایا شکرت که این روزهای خوب از راه رسیدن. خدایا ممنونت هستم به خاطر همه چیز............
-
آبی
پنجشنبه 30 مرداد 1393 11:12
اینقد دوست دارم محیط دلم مثل این نمای وبلاگم قشنگ باشه... آسمون دل آبی و یه محیط آرام و با صفا... خدایا کمکم کن تغییر کنم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 مرداد 1393 11:40
نمیدونم شاید از مهرماه اوضاع زندگیم عوض شه. و یه کمی راحت تر بتونم ادامه بدم. اینقد خسته م که نمی تونم درین مورد شاد باشم و به خودم تبریک بگم که بالاخره تلاشهام داره نتیجه میده. البته امیدوارم بشه اون اتفاق بیفته. خوشحالم این روزا در کنار خانواده بودن حس خوبی بهم میده. نمیدونم دلیلش چیه. شاید این باشه که توی بیمارستان...
-
رحمت ....
پنجشنبه 2 مرداد 1393 08:30
خدا دقیقا خودش واسه اینکه ما بتونیم کمی کمی بندگیشو به جا بیاریم خودش کمکمون می کنه.اینکه توی این گرمای هوا ، توی این روزهای بلند بتونیم روزه بگیریم بدون اینکه از حال بریم و فشارمون بیفته ، این خودش دقیقا لطف خداوند رو می رسونه..
-
آخرین پنجشنبه مهمانی...
پنجشنبه 2 مرداد 1393 08:30
امروز اخرین پنج شنبه ماه رمضان هست. اینکه بعدازین دوباره روزها برمیگرده با حالت اول اینکه دیگه از اون حال خوبی که با زبون روزه داریم خبری نیست.... و اینکه هیچ کس نمی دونه رمضان دیگه ای رو تجربه خواهیم کرد یا نه.....
-
شب قدر رو قدر بدونیم
چهارشنبه 25 تیر 1393 16:07
دیروز به اس ام اس از تمام دوستانی که شماره شون رو داشتم حلالیت خواستم و اون ها هم لطف کردن رضایتشون رو اعلام کردن. چیزی که خیلی برام جالب بود این بود که چندین نفرشون نگران شده بودن و براشون تولید سوال شده بود که چرا همچین درخوواستی ازشون دارم؟؟؟؟ واقعا طلب بخشش اینقد عجیبه که طرف نگران بشه یا اینکه فکر کنه دارم به سفر...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 تیر 1393 12:34
این روزها آرامترین روزهای زندگی منه. روزه م ولی در کل همه چی خوبه خونه آرومه. خودم هم آرومم خدایا شکرت ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 تیر 1393 10:43
این روزا که روزه م هر روز بعد از سحر راه میافتم میام تهران و عصر برمیگردم خونه. یه ساعت مونده به افطار میرسم خونه و بعد از افطار می خوابم تا سحر. به شدت دنبال تغییرم. ولی انگار دارم فسیل می شم. من میخوام زندگیم پویا باشه ولی نمیدونم چطوری؟ فکرم پویا باشه ولی نمیدونم چیکار کنم. بهم فکر بدین
-
روزمرگی
چهارشنبه 4 تیر 1393 13:02
من یه همفکری می خوام. بهم بگین چیکار کنم که شاد باشم. که از زندگیم لذت ببرم. که زنده زندگی کنم. در یک کلام چیکار کنم که از روزمرگی نجات پیدا کنم؟؟؟ بهم بگین لطفا
-
صبر
چهارشنبه 4 تیر 1393 12:59
حتما یه خدایی هست که منو می بینه و میدونه که اوضاع چه جوریه..... یه کمی بیشتر باید که صبر کنم. چند روز پیش یه مطل خوندم که نوشته ما به خاطر خیلی ها، خیلی کارها می کنیم. یه بارم به خاطر خدا صبر کنیم. به خاطر خدا مشکلات رو تحمل کنیم و هی غر نزنیم. به خاطر تو ای خالقم صبر میکنم. صبر اوج احترام به حکمت خداست....
-
معجزه
یکشنبه 11 خرداد 1393 18:36
امروز دیدن مریضی رفتم که از یک ماه پیش بستری شده بود و پزشکان می خواستند پاشو از ران قطع کنن. به شدت وضع روحی بدی داشت و اصلا امیدی به زندگی نداشت. ولی امروز وقتی رفتم دیدنش بهم گفت که دکتر گفته نیازی به قطع پا نیست و تا دو روز دیگه مرخص خواهد شد. امروز از شدت شادی گریه می کرد در حالی که یک ماه پیش از شدت بدبختی امروز...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 اردیبهشت 1393 09:50
این روزا اتفاقات خوبی داره میافته. یکیش اینکه امیررضا به دنیا اومد. مامانش دیابت بارداری داشت و حال روحیش هم اصلا خوب نبود. ولی به لطف خدا و کمک آقا امام رضا ، امیررضا صحیح و سالم به دنیا اومد و الان هم خونه پیش مامانش هست. الهی قدمش خیر و برکت داشته باشه و خدا به خانواده ش ببخشتش. مریضی که حال مساعدی نداشت این روزا...
-
حس موثر بودن
پنجشنبه 18 اردیبهشت 1393 15:10
گاهی خسته میشم که توی بیمارستان کار می کنم اونم صحبت با مریض.... چند وقت پیش یه مریض مرد میانسالی رو توی اورژانس دیدم که خیلی وضع روحی بدی داشت و خیلی نا امید بود. باید جراحی می شد ولی خیلی مایوس بود.حتی گریه می کرد. وقتی باهاش حرف زدم سعی کردم بهش روحیه بدم و ... ازش قول گرفتم که به حرفهام توجه کنه و بهش قول دادم که...
-
شب لیله الرغایب
پنجشنبه 11 اردیبهشت 1393 17:04
امشب شب آرزوهاست. شبی که فرشتگان خدا میان زمین و در حق دعاهای بندگانش آمین میگن. خیلی دعا توی ذهنم هست . اولیش دعا برای سلامتی امام زمان(عج) بعدش شفای همه بیماران آمرزش همه اموات سلامتی و موفقیت و مغفرت همه کسانی که به اندازه یک سر سوزن و کمتر بهم نیکی کردند. واسه همه عزیزانم دعا می کنم.
-
تصمیم
سهشنبه 9 اردیبهشت 1393 17:29
خواهشا قبل از هر اقدامی برای زندگی حسابمون رو با خودمون یکسره کنیم بعدش قدم برداریم. اینجوری منطقی تر عمل کردیم.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 اردیبهشت 1393 17:09
حالم بدجور گرفته ست. دل تنگم.... نمیدونم چی میخوام چیکار کنم که خوب بشم. عین یه حباب فقط معلق موندم خدایا به دادم برس. و انسان در جای خودش ضعیفترین موجود هست.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 اردیبهشت 1393 15:54
عاقبت خاک گل کوزه گران خواهیم شد......
-
چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است
چهارشنبه 27 فروردین 1393 15:16
خیلیا میگن خوش به حالت عجب داداشی داری.......... اینقد برخوردش با ما خوبه؟ اینقد برامون وقت میذاره؟ اینقد مهربونه؟ .... فقط بهشون لبخند میزنم و توی دلم میگم : خوش به حال شما همچین دوستی دارید. متاسفانه از داداش فقط اسمش رو من هست. تمام وقتش با دیگرانه. تمام صحبتش و ما فقط چون در یه خانواده هستیم با هم هستیم. آهای...
-
خانه به دوش
دوشنبه 25 فروردین 1393 17:13
این روزا بین قم و تهران رفت و آمد می کنم. سخته ولی بهتر ازین هست که شب رو پانسیون باشم. پانسیونی که اصلا شرایط مناسبی برای آسایش و آرامش نداره. باز خوبه قطار سریع السیر راه آفتاده . با قطار میام و با قطار هم برمیگردم. فقط خدا کنه این همه زحمت نتیجه مثبت بده. و عاقبت بخیر و موفق بشیم. به شدت کم خوابم. ولی خوشحالم که شب...
-
نصف تعطیلات گذشت...
یکشنبه 10 فروردین 1393 13:05
تقریبا از 28 اسفند تا دیروز یعنی 9 فروردین همش مهمون داشتیم. اصلا یه وضعی بود. مهمونداری بدجور خسته م کرده . اصلا نفهمیدم تعطیلات چطوری گذشت. این روزا مدام به قرارهایی که با خودم گذاشته بودم فکر می کنم اینکه هیچ کدومشون رو یادم نیست. دوباره باید بنویسم شون... امسال عید درست بود مهمون زیاد بود ولی جزو بهترین عید ها بود...