-
روزهای آخر 92
دوشنبه 26 اسفند 1392 12:12
تقریبا دو روز مونده به پایان سال 92. سالی که با فوت داییم شروع شد.... توی این سال تجربه های سختی داشتم. زندگی توی پانسیون....، تنهایی...، دوستی های ناموفق، خاطرات منفی از بعضیا.. در این بین اتفاقات خوبی هم افتاد: ازدواج داداش بزرگه، به دنیا اومدن روهان ( پسر شکوفه)، رتبه برتر شدن بیمارستانی که توش کار می کنم به همت...
-
صبر و سختی
شنبه 3 اسفند 1392 12:55
خدایا کمکم کن..... کمکم کن صبر کنم... صبح از ساعت 4:30 بیدارم تا 8 برسم سر کار و تا 3 عصر باید بمونم. دوباره باید برگردم خونه. خدایا بهم قدرت بده از پس همه چی بر بیام...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 دی 1392 23:19
امروز تولدم بود. اولین کسی که بهم تبریک گفت؛ مدیریت محترم خوابگاه بود.. بعدشم از بانک پاسارگاد اس ام اس اومد و بهم تبریک گفتن. حس خوبیه تبریک تولد. حس مهم بودن. حس تنها نبودن. حس عزیز بودن... ولی از خانواده هیچ کس... امروز داشتم مرور می کردم که چه زندگیی دارم . اینکه اگه بمیرم و دوباره بخوام به این دنیا بیام آیا به...
-
داداش
یکشنبه 8 دی 1392 14:25
چند روزی مونده تا تولدم... نمیدونم چرا امسال داداش اسدله اینقد تولدم رو بزرگ جلوه میده. حس خوبی دارم و یه عالمه علامت سوال.... امیدوارم همه خانواده هاشون برقرار باشن و دل خوش. خدا کنه هیچ کس تنها نباشه و احساس تنهایی نکنه.
-
قهر
سهشنبه 3 دی 1392 11:25
وقتی از خدا دلخور میشم بیشتر استرس می گیرم. وقتی با خدا بحث می کنم بیشتر احساس تنهایی می کنم. خدایا اومدم آشتی ... اجازه هست ؟.....
-
خدایا.....
یکشنبه 1 دی 1392 09:34
خدایا کمکم کن گیر کردم توی مرداب دست انداز زندگی .... خسته شدم خدا به دادم برس.... دوستت دارم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 آذر 1392 14:30
وقتی از حسنای عزیزش حرف می زد صورتش سرخ شد و من به خوبی احساس کردم چقدر دخترشو دوست داشت... شاید این همون حفره عمیقی بود که حرفشو می زد.
-
فنر
دوشنبه 25 آذر 1392 14:22
وقتی گفت: فنر هر چی فشرده تر میشه بیشتر.... ناگهان بغض فشرده م ترکید. ناگهان ترکیدم. فنر یعنی فشار، یعنی درد، یعنی تحمل...
-
دختر بابا....
یکشنبه 24 آذر 1392 14:14
معنی دختر از نگاه بعضی باباها هیسسسسسس صدات در نیاد. هر چی شد تو ساکت باش. دختر نباید بدرفتاری کنه. دختر نباید بلند حرف بزنه . دختر نباید پرخاش کنه. دختر نباید.... دختر یعنی چی؟ مگه غیر از این هست که دختر لطافت هست دختر نوازش می خواد؟؟؟؟؟؟؟؟؟ پس چرا بعضی از والدین نمی تونن دختر رو بفهمن؟؟؟؟؟؟؟
-
شازده کوچولو
سهشنبه 12 آذر 1392 13:06
کتاب شازده کوچولو رو خوندین؟ اون قسمت روباه خیلی جالبه یه بخشی از اون کتاب رو میخوام داشته باشم. شازده کوچولو پرسید: اهلی کرد یعنی چی؟ روباه گفت:یعنی ایجاد علاقه کردن اگر منو اهلی کردی هر دوتامان به هم احتیاج پیدا کنیم. تو برای من میان همه ی عالم موجود یگانه ای می شوی من برای تو. اگر تو مرا اهلی کنی انگار همه زندگی ام...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 آذر 1392 09:05
وقتی خدا بخواد غیر ممکن ممکن میشه دیروز با مریضی صحبت کردم که تصادف کرده بود و مهره های کمر له شده بود ولی فلج نشده بود و پزشکان تعجب کرده بودن که چطور نخاع سالم مونده... خود مریض هم میگفت که خدا به من عمر دوباره عطا کرده... جالبه مگه نه خداست دیگه
-
مقاومت
جمعه 10 آبان 1392 17:13
بخش خون و بیماران خونی بخش عجیبی هست. مریضهاش با مرگ دست و پنجه نرم می کنند ولی بعضی هاشون فوق العاده روحیه بالایی دارن.. از حرفهاشون کلی میشه درس گرفت. با امید روزی که دیگه هیچ مریضی توی بیمارستانها نباشه. مخصوصا مریضهای خونی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 آبان 1392 17:11
دیروز توی پیاده رو دختر سه چهار ساله عینکی رو دیدم که به جای عروسک یه دفتر و مداد دستش بود و همین طوری که با مادر بزرگش حرف میزد در حال خط خطی کردن دفتر بود. به نظرتون این موجود قشنگ بزرگ بشه پرفسور نمیشه؟ خوش به حال بچه ها که از دنیا هیچی نمی فهمند جز اسباب بازیهاشون ...
-
اتوبوس و موبایل
سهشنبه 7 آبان 1392 17:11
لطفا توی اتوبوس با موبایلتون به مدت طولانی صحبت نکنید. دیروز صبح سوار اتوبوس شدم و یک خانم از زمانی که سوار شدم با تلفن مشغول صحبت بود تا زمانی که من پیاده شدم. اصلا دیگه کلافه شد بودم.
-
غدیر خم
چهارشنبه 1 آبان 1392 15:57
غدیر خم عید ولایت همیشه دوست داشتم یه روزی بیاد که اینقد در مورد واقعه غدیر مطالعه کرده باشم که عید غدیر با همه وجود برام عید باشه نه اینکه ظاهرا و چون سفارش شده این روز رو عید بدونم. خدا کنه یه روزی بیاد که شیعه بودن رو با همه وجودم متوجه بشم. نه اینکه چون والدینم شیعه هستند شیعه باشم. با عقل و قلب شیعه بشم. عید همه...
-
عیادت
چهارشنبه 1 آبان 1392 15:54
امروز طرح ولایت در کل کشور برگزار شد. بیمارستان ما هم این طرح برگزار شد. ریاست دانشگاه با همکاری نهاد به عیادت بیماران رفتند طرح جالبی بود. هر نماینده نهاد به یک بخش می رفت و یک پکیج رو به هر بیمار می داد و اتاق رو ترک می کرد. نمیدونم چقد برای روحیه مریض موثر بود.... امروز که با مریض ها مصاحبه میکردم هیچ کدومشون از...
-
علامت تعجب
سهشنبه 30 مهر 1392 16:01
دیروز با مینای فردوس رفتیم کافه کراسه. یه کافه ی شیک که فضای معنوی خاصی داشت. کتابهای خاطرات شهدا و کتابهای نوشته رهبر گوشه کنار کافه به چشم می خورد. آدمایی هم که میومدند اونجا آدمای به ظاهر مثبت بودند. برام خیلی جالب بود که یه کافه ای توی تهران وجود داشته باشه که محیط و فضای به ظاهر سالمی داشته باشه به دور هر گونه...
-
دنیای بی وفا
یکشنبه 28 مهر 1392 21:17
وقتی منتظر اس ام اس دوستت هستی که باهم برید خونه و اون بهت اس نمیده تا زمانی که بره و برسه خونه و بگه ببخشید خواب بودم نتونستم جوابتو بدم چه حسی پیدا میکنی؟ وقتی دوستت متوجه نباشه که تو نگرانشی چه حسی داره؟ فکر کنم بهتره کلا دیدگاهمو نسبت به دوستانم عوض کنم.
-
ضد حال و حال...
شنبه 27 مهر 1392 17:55
امروز برای اولین بار کمی احساس امنیت کردم. میگین چطوری؟... مثل اینکه بعد از واقعه تلخ سوختن اتوبوس در یک ماه پیش و کشته شدن 44 نفر از مسافرین، پلیس بزرگراه حساسیت بیشتری برای بزرگراه قم تهران پیدا کرده... صبح توی راه برگشت به تهران ماشین خراب شد و پلیس راهنمایی رانندگی از راه رسید و برای اینکه مسافرین زودتر به مقصد...
-
پای دل
سهشنبه 23 مهر 1392 14:50
امروز عرفه ست ... امروز با پای دل برید دعای عرفه ... اون وقت مزه ش تا آخر عمر توی دلتون می مونه...
-
عرفه عزیز خدا...
دوشنبه 22 مهر 1392 12:00
فردا روز عرفه ست . .... روزی که خدا درهای غفرانش رو به روی انسانها باز میکنه... و فرشته ها حس دل انسانها رو به آسمانها می برن. فردا روزی هست که انسانها با دعای دلشون ، با حس قلبی شون اشرف مخلوق بودن خود رو به نمایش می ذارن... فردا خدای مهربان منتظر انسانها ست... خوش به حال اونایی که فردا مهمان عرفه خدا هستند... من که...
-
انرزی مثبت میخوام. کی داره؟
یکشنبه 21 مهر 1392 16:55
این روزا چقد اعصابم خرده . چقد حالم بده.... نه حوصله درس خوندن دارم نه حوصله تفریح کردن رو دارم. خسته م .... دنبال یه مخزن انرزی خیلی زیاد می گردم. کی ؟ نمیدونم چی؟ نمیدونم شاید خدا .... حس می کنم شدم یه مرده متحرک. از دوست و رفیق هم هیچ خبری نیست. همه گرفتارن .مثل من. همه توی لاک تنهایی شون رفتن مثل من... حال ندارم...
-
تنهایی
شنبه 20 مهر 1392 17:30
بعضی وقتا میشه که توی این دنیای خاکی هیچ کسی نیست که به فکرت باشه. نه ....خیلی بدبینانه گفتم... هیچکسی نیست که بهت بگه که توی فکرته. یه روزایی میشه که از هیچ اس ام اس یا زنگی خبری نیست. گاهی یه روز و گاهی سه روز... چقد آدما درگیر زندگیشون شدن... حتی عزیزترین آدمای زندگیت... یه جایی خوندم که میگن اگه میخوای تغییر کنی...
-
همه مامانا فرشته اند
سهشنبه 16 مهر 1392 13:50
امروز برای دیدن مادر رئیسم رفتم بخش آی سی یو مریض یه خانم پیر با چهره ای آروم و خوشبختانه هوشیار بود. همین طور که توی چهره مهربونش خیره شده بودم دستشو بالا آورد و خواست که دستشو بگیرم...مریضی که نمیتونه حرف بزنه ولی به خوبی حس میکنه ... حس خیلی خوب ولی غریبی داشتم.. الهی هیچ کسی مریضی مادرشو نبینه الهی همه مامانا...
-
دعای دوست
دوشنبه 15 مهر 1392 09:39
وقتی یه دوست بهت میگه برات دعا می کنم .... یه حس آرامش و امنیتی میاد سراغت که نگو....
-
کارش که گیر افتاد یادم می افته
یکشنبه 14 مهر 1392 10:11
وقتی آدمها فقط به هنگام نیاز به یاد شما می افتند ناراحت نشوید به خود ببالید که مانند یک شمع به هنگام تاریکی به ذهن آنها خطور می کنید...
-
خدای من
جمعه 12 مهر 1392 22:19
و خداوند تنها روزنه امیدی است که هیچ گاه بسته نمی شود.. تنها کسی که با دهان بسته می توان با او حرف زد.. با پای شکسته می توان سراغش رفت ... تنها خریداری که شکسته ها را برمی دارد ... تنها کسی که وقتی همه رفتند می ماند .. وقتی همه پشت کردند آغوش می گشاید....