-
در عین ناباوری
پنجشنبه 8 مهر 1400 00:50
خواهرم تو انتخاب رشته رد شد... با هر رتبه ش رو در میان میزاره تعجب می کنه که چرا قبول نشد.... نه دلم ناراحتم که بخاطر ۲۵۰تومان نرفت پیش مشاورش واسه انتخاب رشته.... این پول چیه که همه چی بهش بنده.... البته اعتراض میزنیم امیدوارم نتیجه بده
-
دلم سوخت....
یکشنبه 4 مهر 1400 00:56
امشب اخبار ۲۰:۳۰نشون داد چندین تن سیب حیف شدند.... چرا؟ چون تولید در قبال تقاضا بیشتر بوده... آخه توی این گرونی ، مگه همه همه مردم می تونن سیب بخرند؟. واقعا چرا بجای تلف شدن میوه ها، با قیمت پایین به بازار نیومد یا حتی چرا رایگان در اختیار مردم با شرایط سخت اقتصادی قرار نگرفت؟ برای رضای خدا کار کردن خیلی زور میخواد؟
-
شنیدن کی بود مانند دیدن
پنجشنبه 28 مرداد 1400 11:29
نه تنها غریبانه و مظلومانه کشته شد...بلکه زجرکشش کردند...
-
حماقت اجتماعی و دینی
پنجشنبه 28 مرداد 1400 00:52
نزدیک حرم بعضی افراد به عنوان تذکر دهنده مواظب افراد هستند که مثلا فلان خانم حجابش رو درست کنه و... امشب که تقریبا شلوغ هم بود، یه آقایی ماسک نزده ، توی هوا سرفه می کرد....اتفاقا همون لحظه یکی از همین آقایون آمر به معروف عبور کرد و انگار نه انگار... میخوام بگم امر به معروف و نهی از منکر فقط برای حجاب زنها هست ؟ آیا...
-
زندگی بی برکت شده
شنبه 9 مرداد 1400 15:23
هوای قم...چند روزی هست که عین خوزستان در از گرد و غبار شده... وزش باد همراه با گردو غبار.. تا ۳سال پیش اصلا ازین خبرها نبود ولی الان.... نانوایی ها قیمت نان رو افزایش داده اند ولی کیفیت واقعا افتضاح هست... ای دنیا، ای مردم، ای خودمون....برکت کاملا از زندگی ها رفته.... خدا کنه تحمل داشته باشیم توی این وضع ما دزد...
-
رونوشت به سمیه
جمعه 11 تیر 1400 01:32
یدونه خواهرم... فردا شب آخرین شب قبل کنکورت هست... میدونم خیلی استرس داری ولی اصلا نگران نباش.. تو به خودت و من ثابت کردی که همین الان هم قهرمان زندگیت هستی... با وجود شرایط نامناسب خونه، کارهای خونه، بی توجهی ها و تنش های شدید...نه تنها درس خواندن رو کنار نگذاشتی بلکه همچنان کلاس زبانت رو ادامه دادی و این یعنی...
-
فقط نوشتم که بمونه وگرنه غصه اصلا نداره
جمعه 11 تیر 1400 01:27
از زمانیکه برگشتم خونه، دو تجربه کاری ناموفق داشتم...که بابت یکیش بسیار خوشحالم که آمدم بیرون...مطب دندانپزشکی که دستیار و منشی بودم... و خوشحالم که الان درین شغل خاصم هستم...
-
یک سال ازون تلخ گذشت....
جمعه 11 تیر 1400 01:24
سال گذشته تقریبا همین روزها بود که از شرکت باسلام اخراج شدم... اونم به محض اتمام یک پروژه سنگین و دقت تمام در اون... به بی رحمی تمام ... اگرچه خداحافظی از من با کادوی تندیس همراه بود، اگرچه سال جدید به یادم بودند و کارت تبریک فرستادند، اگرچه تا یک ماه بعد اخراجم حقوق و مزایام واریز شد.....اگرچه چندماه بعدش پیغام...
-
خلوت با خود....گاهی واجبه
یکشنبه 6 تیر 1400 00:51
دیروز اگرچه مغزم از عمق وجود درد می کرد ولی اینکه کامل با خودم خلوت کرده بودم احساس آرامش عمیق داشتم...با ترس هام، با خشمهام و....روبرو شدم و خلاصه هی فکر کردم هی نوشتم ... تا اینکه بالاخره کمی سبک شدم و راحت...
-
آخه منو چه به پایان سریال....
یکشنبه 6 تیر 1400 00:48
فیلم گرگ و میش شاید جزو فیلمهای جذابم بود و جذابتر اینکه از پایانش اگرچه مزخرف بود ولی انگار خیالم راحت شد، یعنی انگار با یه پایان خوب تموم شد...طوری ازین پایان خرسندم که انگار تمام فیلمهایی که پیش ازین دیده بودم پایان تلخ داشتند....
-
اینم یه راهه...برای جذب خوبیها
چهارشنبه 26 خرداد 1400 00:51
نیت امروز... نیت کردم هر کار خیری انجام میدم هدیه کنم به یه بزرگواری... چقدر موثری بود توی حس خوب داشتن...
-
امروز حرکت جدید دیدیم
چهارشنبه 26 خرداد 1400 00:49
و آنگاه که برادر زاده کوچیکه خودشو می کشونه رو زمین....
-
کمتر بدانی آرامش بیشتری داری
چهارشنبه 26 خرداد 1400 00:47
از بس که علنی با تصمیمات احمقانه خانواده مخالفت کردم، دیگه در جریان کارهاشون قرار نمی گیرم...در عوض عروس رو زود در جریان میزارن.... بهتر ....به درک...کمتر بدونم کمتر حرص می خورم کمتر احساس احمق بودن می کنم...
-
کله پاچه.....هرگززززز
چهارشنبه 26 خرداد 1400 00:45
امروز برای اولین بار کله پاچه از نزدیک دیدم و یه ذررررره مزه کردم... همون تصور منفی که داشتم تقویت شد و حالم بد شد....
-
دختر یعنی مهربانی و لطافت در کنار قدرت و مقاومت
شنبه 22 خرداد 1400 14:17
بهترین هدیه روز دختر ، عزت نفس و اعتماد به نفس دادن به دختر هست...
-
خودمون خودمونو گرامی داشتیم...
شنبه 22 خرداد 1400 14:15
دیشب با خواهرم رفتیم خودمون واسه خودمون کادو خریدیم.... بر خلاف نیرو محرکه های منفی، خیلی خوش گذشت...
-
نوکر و کنیز عروسها
جمعه 21 خرداد 1400 01:48
این روزهای من و خواهرم.... فقط باید ازین خونه فرار کنیم واقعا امیدوارم سمیه کنکور قبول شه و من هم کارم منتقل شه تهران
-
تصمیم کبری
شنبه 8 خرداد 1400 01:45
یادداشت روزانه اتفاقات مثبت روزانه.... تصمیم قدیمی ولی لازم الاجرا
-
حواسم باید همیشه به خودم باشه
شنبه 8 خرداد 1400 01:44
فکر هم مانند هر سیستمی به سمت نابودی و ناپایداری پیش میره... اگه کنترلش نکنیم همه چی رو خراب می کنه... باید بیشتر از همیشه نکات مثبت و موفقیت هامو به خودم یادآوری کنم تا قوی تر بشم....
-
درد روح و جسم همیشگی
شنبه 8 خرداد 1400 01:42
من و چندروز بد حالی جسمی و روحی خفن... این روزها چقدر شبیه مامان میشم....
-
اعتیاد یعنی همین...
شنبه 8 خرداد 1400 01:41
و امان از روزی که یه دوووونه قرص مامان کم یا جابجا بشه... اصلا نه تنها روانش بلکه قیافه ش هم بهم می ریزه.... مامان بیماره هم ظاهرش هم فکرش.. تمام
-
کشف یه چالش جدید
شنبه 8 خرداد 1400 01:38
امروز رفتم خوابگاه دختر داییم که قم هوشبری قبول شده... با اینکه تقریبا ۲سال هست که خونه نشین شدم ولی به طرز عجیبی از زندگی خوابگاهی متنفرم.... اصلا نمیخوام دیگه تجربه ش کنم...
-
آرزوی خوب توی هر آیین و دینی، لذت بخشه
جمعه 31 اردیبهشت 1400 01:04
حتما این بار که برم کلیسا به نیت شما و خانواده تون حتما یک بسته شمع روشن می کنم...
-
حتی شفافیت نور خورشید خیلی بیشتر شده بماند حرارتش
جمعه 31 اردیبهشت 1400 01:02
شروع تابستان قم از هفته آخر اردیبهشت.....
-
برادرزاده شیطون من....
سهشنبه 28 اردیبهشت 1400 16:02
عمه ...وقتی به مریض ها زنگ زدی ، سلام منو بهشون برسون...
-
عجب عید فطری....
پنجشنبه 23 اردیبهشت 1400 14:53
و آنگاه که حلول ماه سوال با شک و اختلاف نظر رویت می شود..
-
حالم ازت بد میشه...دختر
چهارشنبه 15 اردیبهشت 1400 21:29
خدایا پناه می برم به تو از پدرم..... که تنفر از وجودش نسبت به من می باره
-
نقشه ماه رمضان
یکشنبه 12 اردیبهشت 1400 05:14
طراحی ماه رمضان و فرآیندهای اون به نظرم خییییلی جالبه خدا برای امتحان صبر انسانهای معتقد به اسلام، اومد یک ماه در سال رو به عنوان ماه رمضان قرار داد.بعد توی ۱۰روز آخر که روح و روان کمی جمع و جور شد، ۳شب احیا قرار داد، بعد توی این شبها یه دعایی به نام جوشن کبیر قرارداد.....که توش عجیب حس نزدیکی و آرامش میده...حس صمیمیت...
-
خاطره ماندگارشب قدر
یکشنبه 12 اردیبهشت 1400 05:06
شب قدر ، منو یاد اولین شب قدر دوران دانشجوییم میندازه ...نمیدونم چرا اون تجربه رو هرگز فراموش نمی کنم: خوابگاهمون نزدیک خوابگاه علوم پزشکی بود و شب های قدر میرفتم اونجا.... مسجد خوابگاه لابلای یه فضای سبز پرپشت قرار گرفته بود و جای دنجی بود....من اولین دعای جوشن کبیر با سوز رو اونجا شنیدم و بسیار پرسوز و بسیار...
-
شب قدر، شب همراه با اضطراب
یکشنبه 12 اردیبهشت 1400 04:57
هر سال شب قدر، یه حس خاص دارم یه جور اضطراب همراه با امید.... یه جور ترس از تعیین سرنوشت و قطعی شدنش.... ولی امسال کمی امیدوارتر بودم چرا که با خودم می گفتم :امسال که بازم خدا اجازه داد شب قدر زنده بمونم ،پس همین یعنی نشونه ، یعنی اینکه خدا بهم فرصت داده برای تغییر...